ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۳ - دار مجازات
همی چه گویی چندین چراست قالاقیل
به پیش این در و برگرد آن بلند نخیل
شگفت روزی، همچون قیامت از انبوه
فراخنایی، مانند محشر از تهویل
ز بس نظارگیان درتنیده یک بهدگر
[...]

ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۸ - تشبیب و بهاریه
رسید گاه بهار و گه سماع و مدام
کجایی ای صنم سرو قد سیم اندام
بنفشه با سر زلف خمیده گشت پدید
کجایی ای سر زلف تو را بنفشه غلام
بهپای خیز که هنگام رامش است و نشاط
[...]

ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۱ - رستم نامه
شنیدهام که یلی بود پهلوان رستم
کشیده سر ز مهابت بر آسمان رستم
ستبر بازو و لاغر میان و سینه فراخ
دو شاخ ریش فرو هشته تا میان رستم
نیاش سام و پدر زال و مام رودابه
[...]

ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۶ - شکوه از بخت
غم زمانه به سختی گرفته دامانم
ز بی وفایی این بخت سست پیمانم
ببسته بود به من بخت، این چنین میثاق
که من بخوابم و اوخود بود نگهبانم
کنون بخفته مرا بخت و من چو مشتاقان
[...]

ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۷۲ - مولودیه و منقبت
زهی به کعبه، شرافتفزای رکن و حطیم
زهی مقام تو فخر مقام ابراهیم
زهی حریم تو چون کعبه لازمالاکرام
زهی وجود تو چون قبله واجبالتعظیم
زهی بلندتر اندر همم ز چرخ بلند
[...]

ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۰ - تغزل
گه فریضهٔ شام آن چراغ ترکستان
کنار من ز رخ خویش کرد لالستان
پی شکار دل و جان به غمزه و ابرو
کهی گشاده کمین وگهی گشوده کمان
به چرخ، برجیس از ماه روی او خیره
[...]

ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۰ - یادگار بهار به پاکستان
همیشه لطف خدا باد یار پاکستان
به کین مباد فلک با دیار پاکستان
ز رجسشرک، به ری شد به قوت توحید
همین بس است به دهر افتخار پاکستان
سزد کراچی و لاهور، قبهٔالاسلام
[...]

ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۲ -بیزاری از حیات
مرا دلی است ز دست زمانه غرقه به خون
هزار لعنت بر این زمانهٔ ملعون
ز دستبرد حوادث دل و دماغ نماند
که آن قرین ملالست و این دچار جنون
بدان خدای که با چند قطره باران داد
[...]

ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۱۷ - درود به پوشکین
درود بر تو و فضل و کمالت ای پوشکین
به طبع نازک و لطف خیالت ای پوشکین
نیافت عمر تو با روز مردنت پایان
کنون بود صد و پنجاه سالت ای پوشکین
تویی ز ما صد و پنجاه پایه بالاتر
[...]

ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۵ - در مدح مظفرالدین شاه
ایا نسیم صبا ای برید کار آگاه
ز طوس جانب ری این زمان بپیما راه
ببر پیامی از چاکران درگه قدس
به آستان ملک شهریار کار آگاه
بهین شهنشه والاتبار ملکستان
[...]

ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۶ - ذم ری
اجل پیام فرستاد سوی کشور ری
که گشت روز تو کوتاه و روزگار تو طی
بریخت خون سلیل رسول، زاده سعد
به یاد میری تهران و حکمداری ری
از آن زمانه به نفرین خاندان رسول
[...]

ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۶ - تغزل
بتا اگرچه به صورت تو زادهٔ بشری
ولی به روی درخشان، سلاله قمری
بشر نزاده چنین ماه روی غالیه موی
چگونه باورم آیدکه زادهٔ بشری
به چهر و سیما فرزند ماه گردونی
[...]

ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸
خوشا بهارا خوشا میا خوشا چمنا
خوشا چمیدن بر ارغوان و یاسمنا
خوشا سرود نو آیین و ساقی سرمست
که ماه موی میانست و سر و سیم تنا
خوشا توانگری و عاشقی به وقت بهار
[...]

ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
بسوختیم زبیداد چرخ و خواهد سوخت
کسی که علم فراموش کرد و جهل آموخت
بگو به سایهٔ دیوار دیگران خسبد
کسی که خانهٔ خود را به دیگران بفروخت
وطن زکید اجانب درون آتش و ما
[...]

ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
همین نه ازستم چرخ شهرآمل سوخت
کهازعطش بهری امسال سبزه وگل سوخت
بجای شمع برافروخت در چمن گل سرخ
بجای شهپر پروانه بال بلبل سوخت
به باغ، بید معلق زتشنگی چون شمع
[...]

ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
شب است و آنچه دلم کرده آرزو اینجاست
ز عمر نشمرم آن ساعتی که او اینجاست
ز چشم شوخ رقیب ای صنم چه پوشی روی؟
بپوش قلب خود از وی که آبرو اینجاست
حذر چه میکنی از چشم غیر و صحبت خلق
[...]

ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
شب فراق تو گویی شبان پیوسته است
که زلف هرشبی اندرشب دگربسته است
دل از تمام علایق گسستهام که مرا
خیال ابروی او پیش چشم، پیوسته است
نه خنجر و نه کمانست ابروان کجش
[...]

ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
به کشوری که در آن ذرهای معارف نیست
اگرکه مرگ بباردکسی مخالف نیست
بگو به مجلس شورا چرا معارف را
هنوز منزلت کمترین مصارف نیست
وکیل بیهنر از موش مرده میترسد
[...]

ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
دل از تطاول زلف نگار جان نبرد
چو مارگیر کز آسیب مار جان نبرد
به صیدگاه دل آن زلف خم بهخم دامیست
که از علایق او یک شکار جان نبرد
دلا تجاهل عارف گزین که صاحب ذوق
[...]

ملکالشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸
اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد
ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد
برون ز زلف تو یک حلقه هم نخواهد رفت
کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد
گرم دو بوسه دهی جان دهم به شکرانه
[...]
