گنجور

 
ملک‌الشعرا بهار

درود بر تو و فضل و کمالت ای پوشکین

به طبع نازک و لطف خیالت ای پوشکین

نیافت عمر تو با روز مردنت پایان

کنون بود صد و پنجاه سالت ای پوشکین

تویی ز ما صد و پنجاه پایه بالاتر

بریم رشک به جاه و جلالت ای پوشکین

مرا هنوز نزاییده مام دهر، اما

رسیده‌ای تو به اوج کمالت ای پوشکین

جنین دهرم و خون می‌مکم ز ناف حیات

تو جاودانی و نبود زوالت ای پوشکین

ببال نغمه موزون خود ببال و بپر

سوی ابد، که گشاده است بالت ای پوشکین

بچم بر اوج اثیر جلال خویش و مباش

به یاد زندگی پر ملالت ای پوشکین

سعادت بشر آرمان و ایده‌آل تو بود

درود بر تو و بر ایده‌آلت ای پوشکین