گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱۰

 

مگو پیام وفا جسته‌جسته دارد رنگ

هزار نامه به خط شکسته دارد رنگ

به عالمی ‌که خیال تو می‌کند جولان

غبار هم چو شفق دسته‌دسته دارد رنگ

هوای وادی شوق تو بسکه‌ گلخیز است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۹

 

وفور مال به تأکید خسّت است دلیل

گشاد دست نمی‌خواهد آستین طویل

شرر چه بال تواند گشود در دل سنگ

چراغ دیدهٔ مور است در سرای بخیل

به قوّت حشم از جادهٔ ادب مگذر

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۱

 

به هر زمین که خبر گیری از سواد عدم

فتاده نامهٔ ما سر به مُهر نقش قدم

ز اهل دل به جز آثار انس هیچ مخواه

رمیده‌گیر رمیدن ز آهوان حرم

به خوان عهد و وفا خلق خاک می‌لیسند

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵۸

 

گهی حجاب وگه آیینهٔ جمال توام

به حیرتم‌ که چها می‌کند خیال توام

مزاج شوقم از آب وگل تسلی نیست

جنون سرشته غبار رم غزال توام

کلاه گوشهٔ پروازم آسمان سایی‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷۱

 

به صد غبار درین دشت مبتلا شده‌ام

به دامن ‌که زنم دست از او جدا شده‌ام

جنون ‌به هر بن ‌مویم ‌خروش دیگر داشت

چه سرمه زد به خیالم که بی‌صدا شده‌ام

هنور ناله نی‌ام تا رسم به ‌گوش ‌کسی

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۳

 

شباب رفت و من از یأس مبتلا ماندم

به دام حلقهٔ مار از قد دو تا ماندم

گذشت یار و من از هر چه بود واماندم

پی‌اش نرفتم و از خویش هم جدا ماندم

دلیل عجز همین خیر و باد طاقت داشت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰۶

 

چو بوی‌گل به نظرها نقاب نگشودم

بهار آینه پرداخت لیک ننمودم

خیال پوچ دو روزم غنیمت سوداست

به این متاع ‌که در پیش وهم موجودم

هزار خلد طرب داشته‌ست وضع خموش

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۱۲

 

تحیر آینهٔ عالم مثال خودم

بهانه گردش رنگست و پایمال خودم

به داغ می‌رسد آهنگ زخم من چو هلال

هنوز جادهٔ سر منزل کمال خودم

به هر چه می‌نگرم آرزو تقاضا نیست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۰

 

حباب‌وارکه کرد اینقدرگرفتارم

سری ندارم و زحمت پرست دستارم

ز ناله چند خجالت‌کشم‌؟ قفس تنگ است

به بال بسته چه سازد گشاد منقارم

هزار زخمه چو مژگان اگر خورند بهم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴۶

 

خیال آن مژه عمریست در نظر دارم

درین چمن قلم نرگسی به سر دارم

نیاز من همه ناز، احتیاجم استغنا

گل بهار توام رنگ از که بردارم

وصال اگر ثمر دیده‌ها‌ی بی‌خوابست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۷

 

چه حاجتست به بند گران تدبیرم

چو اشک لغزش پایی بس است زنجیرم

اثر طرازی اشک چکیده آن همه نیست

توان به جنبش مژگان‌کشید تصویرم

ز بسکه ششجهت از من‌گرفته است غبار

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۷۹

 

ز بس ضعیف مزاج جهان تدبیرم

چو صبح تا نفس از دل به لب رسد پیرم

هنوز جلوهٔ من در فضای بیرنگیست

خیالم و به نگه کرده‌اند زنجیرم

کسی به هستی موهوم من چه پردازد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۱

 

چه دولت است که من نامت از ادب گیرم

ز شرم دست تهی دامنی به لب‌گیرم

به عشق اگر همه تن غوطه‌ام دهند به قیر

چوداغ لاله سحرها به طوف شبگیرم

به این زبان که چو شمعم دماغ می‌سوزد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۸۴

 

سراغ عیش ز عمر نمانده می‌گیرم

اثر ز آتش در آب رانده می‌گیرم

رمید فرصت و من غرهٔ خیال‌ که من

سوار توسن برق جهانده می‌گیرم

سحر گذشت و شب آمد بیا که باز چو شمع

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳۹

 

چمن طراز شکوه جهان نیرنگم

مسلّم است چو طاووس سکهٔ رنگم

ز نیستان تعلق به صد هزار گره

نیی نرست ‌که ‌گردد حریف آهنگم

دل ستم‌زده با تنگنای جسم نساخت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۰

 

چنین ز شرم‌ که‌ گردید سرنگون جامم

که از نگین چو نم از جبهه می‌چکد نامم

سرشک پرده‌ در حسرت تبسم‌ کیست

برون چو پسته فتاده‌ست مغز بادامم

به خامشی چه ستم داشت لعل شیرینش

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶۰

 

برون دل نتوان یافت‌ گرد جولانم

چو رنگ قطره خون رفته‌ست می‌دانم

زهی تصرف وحشت‌ که چون پر طاووس

به جوش آینه خفتن نکرد حیرانم

تحیرم‌، تپشم‌، برق ناله‌ام‌، داغم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹۲

 

ادب سرشتهٔ عجزم مپرس از آیینم

به پا چو آبله فرسودنست تسکینم

ز محو یاد تو آزار کس چه امکان است

مژه ندید گرانی ز خواب سنگینم

به اختلاط هوس سخت مایلم یارب

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۳

 

نه خط شناس امیدم نه درس محرم بیم

به ‌حیرتم‌ که محبت چه می‌کند تعلیم

بیاکه منتظرانت چو دیدهٔ یعقوب

فضای کلبهٔ احزان گرفته‌اند به سیم

ز نسبت دهنت بسکه لذت اندود است

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۱۴

 

به رنگ خامه ز بس ناتوانی اجزایم

به سودن مژه فرسوده شد سراپایم

در این محیط مقیم تغافلم چو حباب

غبار چشم گشودن تهی کند جایم

حریف مطلب اشک چکیده نتوان شد

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۴
sunny dark_mode