سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۶
چه گنجها بنهادند و دیگری برداشت
چه رنجها بکِشیدند و دیگری آسود
به تازیانهی مرگ از سرش بهدر کردند
که سلطنت به سرِ تازیانه میفرمود
نَفَس که نَفْس بَر او تکیه میکُند، باد است
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۰
هزار سال به امید تو توانم بود
اگر مراد برآید هنوز باشد زود
اگر مراد نیابم مرا امید بسست
نه هر که رفت رسید و نه هر که گفت شنود
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۲
اگر ملازم خاک در کسی باشی
چو آستانه ندیم خسیت باید بود
ز بهر نعمت دنیا که خاک بر سر او
برین مثال که گفتم بسیت باید بود
هزار سال تنعم کنی بدان نرسد
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - ظاهرا در مدح صاحب دیوان است
به سمع خواجه رسانید اگر مجال بود
که ای خزانهٔ ارزاق را کف تو کلید
به لطف و خوی تو در بوستان موجودات
شکوفهای نشکفت و شمامهای ندمید
چنانکه سیرت آزادگان بود کرمی
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۰
حقیقتیست که دانا سرای عاریتی
ز بهر هشتن و پرداختن نفرماید
من این مقام نه از بهر آن بنا کردم
که پنج روز بقا اعتماد را شاید
خلاف عهد زمان بیخلاف معلومست
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - در مدح صاحب دیوان
سفینهٔ حکمیات و نظم و نثر لطیف
که بارگاه ملوک و صدور را شاید
به صدر صاحب صاحبقران فرستادم
مگر به عین عنایت قبول فرماید
رونده رفت ندانم رسید یا نرسید
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۲
نه آدمیست که در خرمی و مجموعی
به خستگان پراکنده بر نبخشاید
گلیم خویش برآرد سیه گلیم از آب
وگر گلیم رفیق آب میبرد شاید
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۵
یکی نصیحت درویشوار خواهم کرد
اگر موافق شاه زمانه میآید
اگرچه غالبی از دشمن ضعیف بترس
که تیر آه سحر بر نشانه میآید
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۹
برای ختم سخن دست بر دعا داریم
امیدوار قبول از مهیمن غفار
همیشه تا که فلک را بود تقلب دور
مدام تا که زمین را بود ثبات و قرار
ثبات عمر تو باد و دوام عافیتت
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۰
به قفل و پرهٔ زرین همی توان بستن
زبان خلق و به افسون دهان شیدا مار
تبرک از در قاضی چو بازش آوردی
دیانت از در دیگر برون شود ناچار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۲
حدیث وقف به جایی رسید در شیراز
که نیست جز سلس البول را در او ادرار
فقیه گرسنه تحصیل چون تواند کرد
مگر به روز گدایی کند، به شب تکرار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۳
چو رنج بَرنَتَوانی گرفتن از رنجور
قدم زِ رفتن و پرسیدنش دریغ مَدار
هزار شربتِ شیرین و میوهی مَشموم
چُنان مفید نباشد که بوی صحبتِ یار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۷
نگین ختم رسالت پیمبر عربی
شفیع روز قیامت محمد مختار
اگر نه واسطهٔ موی و روی او بودی
خدای خلق نگفتی قسم به لیل و نهار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۳
جزای نیک و بد خلق با خدای انداز
که دست ظلم نماند چنین که هست دراز
تو راستی کن و با گردش زمانه بساز
که مکر هم به خداوند مکر گردد باز
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۴
گروهی از سر بیمغز بیخبر گویند
بریده به سر بدگوی تا نگوید راز
من این ندانم، دانم تأمل اولیتر
که تره نیست که چون برکنی بروید باز
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۶
پدر که جان عزیزش به لب رسید چه گفت؟
یکی نصیحت من گوش دار جان عزیز
به دوست گرچه عزیزست راز دل مگشای
که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۹
چنانکه مشرق و مغرب به هم نپیوندند
میان عالم و جاهل تألفست محال
وگر به حکم قضا صحبت اتفاق افتد
بدانکه هر دو به قید اندرند و سجن و وبال
که آن به عادت خویش انبساط نتواند
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۱
کَسان که تلخیِ حاجت نیازمودَستَند
تُرُش کنند و بِتابند روی از اهلِ سؤال
تو را که میشنوی، طاقتِ شنیدن نیست
قیاس کُن که دَرو خود چگونه باشد حال؟
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۲
به مرگ خواجه فلان هیچ گم نگشت جهان
که قائمست مقامش نتیجهٔ قابل
نگویمت که درو دانشست یا فضلی
که نیست در همه آفاق مثل او فاضل
امید هست که او نیز چون پدر میرد
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۳
خطاب حاکم عادل مثال بارانست
چه در حدیقهٔ سلطان چه بر کنیسهٔ عام
اگر رعایت خلقست منصف همه باش
نه مال زید حلالست و خون عمرو حرام