گنجور

کسایی » دیوان اشعار » برف پیری

 

بنفشه‌زار بپوشید روزگار به برف

درونه گشت چنار و زریر شد شنگرف

که برف از ابر فرود آید، ای عجب، هر سال

از ابر من به چه معنی همی بر آید برف ؟

از این زمانهٔ جافی و گردش شب و روز

[...]

کسایی
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۰۸ - در شکایت از ممدوح خویش حمیدالدین

 

دراز گشت حدیث درازدستی ما

سپید گشت به یک ره سپیدکاری برف

زمین و آب دو فعلند پر منافع سخت

هوا و آب دو بحرند پر عفونت ژرف

فغان من همه زین عیش تلخ و روی ترش

[...]

انوری
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

زهی دهان تو کام شکرلبان شگرف

شکار چشم تو حوران «قاصرات الطرف »

دو جوی خون ز دو چشمم به صفحه رخ زرد

چو جدولیست مثنی کشیده از شنجرف

مگوی لاچو ز لعل لب تو خواهم کام

[...]

جامی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۳

 

ز فیض باده شود پیکر ضعیف شگرف

چنانکه ماه نو از آفتاب بندد طرف

چو بشکفد به می جلوهٔ تو غنچهٔ گل

شراب رنگ بریزد برون ز تنگی ظرف

در این زمانه به جز شاهد و شراب، آخوند!‏

[...]

جویای تبریزی
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۰ - وله

 

الا که چهر تو برف است و لعل تو شنگرف

ربوده عکس ز شنگرفت آن رخ چون برف

رسد بهار و در این ظرف کم من کم ظرف

مدان که عمر کنم جز به شاهد و می صرف

جیحون یزدی
 
 
sunny dark_mode