حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴
صد جان به حسرت سوختی، آهی ز جایی برنخاست
از دل شکستن های ما، هرگز صدایی برنخاست
نخلت کز اشک و آه من، نشو و نما آموخته
مانند این شمشادبن، ز آب و هوایی برنخاست
در گلشنت باد صبا،کی می کند یادی ز ما؟
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۹
از یاد شکّرخندهاش، تلخی هجران شد لذیذ
زان لب به کام زخم ما، شور نمکدان شد لذیذ
شد خوشگوار از جلوه اش نقد دل و جان باختن
با ترک تاز غمزه اش، تاراج ایمان شد لذیذ
آن لعل عیسی دم مرا تا چاره جویی می کند
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۶
عشق آشنا شد شمع من، طبع هوا خواهش نگر
دارد سری با سوختن، اشکش ببین آهش نگر
زلف کدامین مه جبین، دارد گرفتارش چنین؟
بی تابی شامش ببین، آه سحرگاهش نگر
ای از محبت بی خبر، تا کی کنی خون در جگر؟
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۳
ای از رخت مشاطه را، صد چشم حیران در بغل
مانند صبح آیینه را خورشید تابان در بغل
هندوی خالت را بود چین و ختن زیر نگین
زنّار زلفت را بود، صد کافرستان در بغل
لعل قدح نوش تو را، میخانهها در آستین
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶۷
چون شمع ما را هم زبان، گرم سخن خواهد شدن
امشب عجب هنگامه ای در انجمن خواهد شدن
گاهی در آن زلف دو تا، افتاده گه در دست و پا
یارب نمی دانم کجا، دل را وطن خواهد شدن
زینسان که هست از هرگذر، وحشی غزالم جلوه گر
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۶
با این تنک سرمایگی، زحمت مکش زاری مکن
همچشمی مژگان من، ای ابر آزاری مکن
شاید کزین خون بحل یاد آرد آن بی رحم دل
ای تیغ هجر جان گسل زخم مرا کاری مکن
در عشق خونها خورده ام، رنگی به رخ آورده ام
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۰
ای طلعت سیمین بران آیینهٔ رخسار تو
صبح بناگوش بتان، یک پرتو از انوار تو
شد ملک دل ها سر به سر، از طرّه ات زیر و زبر
گبر و مسلمان خیره سر، در حلقهٔ زنّار تو
شبهای هجران شمه ای، از بخت ظلمت زای من
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۰
نسرین بری گلگون قبا، از جلوه جانم سوخته
سودای مشکین طرّه اش سود و زیانم سوخته
برگ سفر روی وطن، دیگر ندارم هیچ یک
پرواز بالم ریخته، برق آشیانم سوخته
چون شمع سودای کسی، می سوزد آتش در سرم
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰۸
ای از شرار عشق تو هر سینه آتشخانهای
دل شمع رخسار تو را، آتش به جان پروانهای
اندیشهٔ پیرِ خِرَد، با کبریای عشق تو
در وادی واماندگی، بازیچهٔ طفلانهای
هرچند مست و بیخودم، غافل ز یادت نیستم
[...]
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹
دعویست با شعر ترم، آن دشمن ادراک را
سگ میخورد دایم نجس، آن آبهای پاک را
مشاطهٔ گلشن منم، با این خمارآلودگی
چشمم حنابندی کند، از اشک دست تاک را
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۳۴
می آید از کوی مغان طرز طربناکش نگر
صبح قیامت می دمد، پیراهن چاکش نگر
حزین لاهیجی » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۹۷
عریان ز صافی طینتی، از پردهٔ نیرنگ شو
چون آب در باغ جهان، با خار وگل همرنگ شو
بشکن به دل تا می توان، نیش زبان دشمنان
با این سبک مغزان که گفت ای خیره سر همسنگ شو؟
حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱۱
بنمای رخ چون دیده را گرم تماشاکرده ای
ور خوش بود مستوریت، ما را چه رسوا کرده ای
مومن برهمن می کند، نیرنگ سازی های تو
رخ در نقاب افکنده ای، عشق آشکارا کرده ای
شوراب زمزم داده ای رگهای مژگان مرا
[...]