امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۱
چو بشنید فرخنده عید پیمبر
که روزه ز گیتی برون برد لشکر
یکی تاختن کرد تا در شریعت
کند تازه آیین و رسم پیمبر
بیفتاد در تاختن نعل اسبش
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۸۷
عزیزست و پاینده دین پیمبر
به پیروزی شاه فرخنده اختر
سرافراز سلجوقیان شاه مشرق
ملک ناصرالدین ملکزاده سنجر
جمال است از او اصل را تا به آدم
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۲۱
دو چشم تو هستند فتّان و جادو
دل و دین نگه داشت باید ز هر دو
نگه چون توان داشتن دین و دل را
ز دستان فتان و نیرنگ جادو
رخت سیم پاک است در زیر سنبل
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۵۹
ایا شهریاری که صاحب قرانی
ز جدّ و پدر یادگار جهانی
ملک شاه و الب ارسلان را تو فخری
که پیش از ملک شاه و الب ارسلانی
خداوند روی زمینی ولیکن
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۶۱
شهنشه ملک شاه الب ارسلانی
جهان را خداوند و صاحب قِرانی
به اصل و نسب پادشاه زمینی
به عدل و هنر شهریار زمانی
شه شیربندی و کشورگشایی
[...]
امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۴۶۲
دلم چون دهان کرد کوچک دهانی
تنم چون میان کرد نازک میانی
ز عشاق آفاق جز من که دارد
تنی چون میانی دلی چون دهانی
به شیرین زبانی توان برد دل را
[...]