اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۳ - در ستایش دین گوید
چرا باز تیره کند ماه وتیر
زمین در نوردد چو نامه دبیر

اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸ - در صفت جان و تن گوید
نه آرام جوی و نه جنبش پذیر
نه از جای بیرون و نه جای گیر

اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۸ - در صفت جان و تن گوید
تباهی به چیزی رسد ناگزیر
که باشد به گوهر تباهی پذیر

اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۹ - در سبب گفتن قصه گوید
خنیده به کلک و ستوده به تیر
بدین گنج بخش و بدان شهر گیر

اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۱ - در مردانگی گرشاسب گوید
زبون کردش اسپندیار دلیر
به کشتیش آورد سهراب زیر

اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
به دل می کند بددلان را دلیر
پدید آرد از روبهان کار شیر

اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۲ - آغاز داستان
به رخ دلبر از درد شد چون زریر
مژه ابر کرد و کنار آبگیر

اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۶ - پادشاهی شیدسب و جنگ کابل
به پیش پدر شد طورگ دلیر
بپرسید کای برهنر گشته چیر

اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۷ - در مولود پهلوان گرشاسب گوید
زره کرد پوشش به جای حریر
به بازی کمان خواست با گرز و تیر

اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۷ - در مولود پهلوان گرشاسب گوید
بسی بر سپاه گران گشته چیر
بسی سروران را سرآورده زیر

اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۸ - آمدن ضحاک به مهمانی اثرط و دیدن گرشاسب را
مرا چون به کف گرز و شبرنگ زیر
به پیشم چه نر اژدها و چه شیر

اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۸ - آمدن ضحاک به مهمانی اثرط و دیدن گرشاسب را
شما را می و شادی و بمّ و زیر
من و اژدها و کُه و گُرز و تیر

اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۸ - آمدن ضحاک به مهمانی اثرط و دیدن گرشاسب را
ز برش ار پریدی عقاب دلیر
بیفتادی از بوی زهرش به زیر

اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۱۹ - هنرها نمودن گرشاسب پیش ضحاک
برون تاخت گرشاسب چون نرّه شیر
یکی بور چوگانی آورده زیر

اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۰ - ترسانیدن گرشاسب از جادوی
نشد هیچ از آن کُند گرد دلیر
گذشت از میان همچو غرنده شیر

اسدی توسی » گرشاسپنامه » بخش ۲۱ - رزم پهلوان گرشاسب با اژدها و کشتن اژدها
به گرز گران یاخت مرد دلیر
درآمد خروشنده چون تند شیر
