گنجور

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷

 

که روشن دلان را برد در بهشت

بدوزخ کند روی پتیاره زشت

ادیب الممالک فراهانی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷

 

ندیدم یکی روز تاریک زشت

همه فرودین بود و اردی بهشت

ادیب الممالک فراهانی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » اضافات » شمارهٔ ۹

 

بسی سال گردون گردنده گشت

که خون بارد از دیده زان سرگذشت

ادیب الممالک فراهانی
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » ساقی نامه

 

بیا ساقیا کوه و صحرا و دشت

سراپا چو خط لب یار گشت!

طغرل احراری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۸ - پند باز با بچهٔ خویش

 

کنامی نگیریم در باغ و کشت

که داریم در کوه و صحرا بهشت

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۷۸ - پند باز با بچهٔ خویش

 

ته چرخ گردندهٔ کوژ پشت

بخور آنچه گیری ز نرم و درشت

اقبال لاهوری
 

عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۶

 

برو بنده و پیچه و روی زشت

نباید بدلخواه چیزی نوشت

عارف قزوینی
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۴ - ساقی‌نامه

 

کجا رفت‌ هوشنگ‌ و کو زردهشت

کجا رفت جمشید فرخ‌سرشت

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۷ - کلبه بینوا!

 

کهن کلبه‌ای چفته و گوژپشت

نمایندهٔ روزگار درشت

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۷ - کلبه بینوا!

 

چو خرمن به مرداد مه گردگشت

یکی عامل از شهر آمد به‌دشت

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۷ - کلبه بینوا!

 

ندانست کاین‌دیوکش‌زدبه‌مشت

هم‌اندر زمانش‌بدان مشت کشت

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۷۴
۷۵
۷۶
۷۷
۷۸