گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷۲

 

این تویی تا به خواب می‌بینم

یا به شب آفتاب می‌بینم

در دل خویشتن خیال لبت

نمکی بر کباب می‌بینم

یک شب از خویشتن مکن دورم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۸

 

چشم مستت به خواب می‌بینم

لعبتی بی‌نقاب می‌بینم

جام گیتی‌نما گرفته به دست

خوش حبابی بر آب می‌بینم

نور چشمست و در نظر دارم

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

چشم مستش به خواب می‌بینم

کار تقوی خراب می‌بینم

دیده را از خیال لعل لبش

ساغر پر شراب می‌بینم

عکس رویش میان دیده مدام

[...]

نسیمی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۸

 

حال خود را خراب می‌بینم

مرغ دل را کباب می‌بینم

تا دَمِ آبِ تیغ او خوردم

بحرها را سراب می‌بینم

مردمی‌های چشم او بگذشت

[...]

فیاض لاهیجی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۷۲ - خلد - در خاتمهٔ کتاب و ذکر حالات و مقالات مؤلّف

 

شاهد بی نقاب میبینیم

بر مهش مشک ناب میبینم

عکس رخسار ساقی اندر جام

ماه در آفتاب میبینم

بر سر بحر عشق اکوان را

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

تا به زلف تو تاب می‌بینم

خویش را در طناب می‌بینم

دم به دم از هجوم لشکر عشق

ملک دل را خراب می‌بینم

بس که از تشنگی روانم سوخت

[...]

غبار همدانی
 
 
sunny dark_mode