گنجور

حمیدالدین بلخی » سفرنامهٔ منظوم » آغاز کتاب

 

عشق تو گرچه آتش و آب است

عزّ اسلاف و، فخرِ اعقاب است

حمیدالدین بلخی
 

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۷ - در بیان آنکه لابد است که شیخ وسیلت گردد و رهبر، و بی‌شیخ ممکن نیست که کس به حق رسد و اگر ممکن بودی حق تعالی پیغامبران و مشایخ را نفرستادی و اگر نادراً کسی بی‌شیخ رسد، آنکه به واسطهٔ شیخ رسد کامل‌تر باشد، و دلیل بر این، شخصی هر روز خدای تعالی را چهل بار می‌دید و از سر مستی حال خود را به خلق می‌گفت. کاملی گفتش که اگر مردی برو ابایزید را یکبار ببین، او به جواب گفت که من خدای بایزید را هر روز چهل بار می‌بینم پیش ابایزید به چه روم ؟ او باز گفت که «اگر مردی یکبار بایزید را ببین» چون ماجرا دراز کشید آن شخص عزم ابایزید کرد. بایزید را معلوم شد. در بیشهٔ مهیب می‌گشت، از بیشه به استقبال آن طالب بیرون آمد. چون آن طالب ابایزید را بدید برنتافت، در حال بمرد. زیرا او خدا را به قدر قوت خود می‌دید. چون از آن قوت و مقام که بایزید می‌دید بر او تجلی کرد برنتافت، د رحال جان بداد. اکنون مقصود از بیشه فکر و علوم بایزید است که اگر از مقام خود بیرون نیامدی صد هزار سال آن طالب به علو و مرتبهٔ او نرسیدی. پس از مقام خود نزول کرد که کلموا الناس علی قدر عقولهم لاعلی قدر عقولکم، تا آن طالب او را تواند دیدن و فهم کردن هم توانست.

 

لیک این نادر است و کمیاب است

قبلۀ اولیا و اقطاب است

سلطان ولد
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۸

 

گل ز رخساره تو بی آب است

مه ز نظاره تو بیتاب است

مژه های کژ دلاویزت

کجه های دکان قصاب است

با خیال تو مردم چشمم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۴۱

 

رگ جان تار و ناله مضراب است

ساغرم داغ و باده خوناب است

حزین لاهیجی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » فرهنگ پارسی » شمارهٔ ۲۷ - هفت قلم آرایش زنان

 

هفت پیرایه شد بروی بتان

که از آن باغ حسن سیرآب است

وسمه و سرمه و نگار و خچک

زرک و غازه و سپیداب است

ادیب الممالک
 
 
sunny dark_mode