گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

بازم از دیده در بار گهر می‌آید

لعل‌فام است مگر خون جگر می‌آید

تیر مژگان که زند ترک کمان ابروی من

پیش پیکان وِیَم سینه سپر می‌آید

هر زمانی که تصور کنم آن روی چو مه

[...]

ابن یمین
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

دم آخر، که مرا عمر به سر می‌آید

گر تو آیی به سرم، عمر دگر می‌آید

گر نگریم جگر از درد تو خون می‌بندد

ور بگریم ز درون خون جگر می‌آید

منم آن کوه غم و درد، که سیلاب سرشک

[...]

هلالی جغتایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۲۳

 

به کف شعله اگر نقد شرر می‌آید

دل رم کرده ما هم ز سفر می‌آید

دست پیچیدن و دل بردن و پنهان گشتن

هرچه می‌گویی از آن موی کمر می‌آید

چرخ را آه شرربار من از جا برداشت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۳۹

 

سخنی کز دهن تنگ تو برمی‌آید

راز غیب است که از پرده به در می‌آید

از گلستان در و دیوار و ز آیینه قفاست

آنچه از حسن تو ما را به نظر می‌آید

آمد کار من و رشته تسبیح یکی است

[...]

صائب تبریزی
 

صامت بروجردی » کتاب المراثی و المصائب » شمارهٔ ۴۴ - مصیبت اربعین

 

اربعین آمد و اشکم ز بصر می‌آید

گوئیا زینب محزون ز سفر می‌آید

باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست

کز اسیران ره شام خبر می‌آید

جرس از سوز جگر نالدو گوید به ملا

[...]

صامت بروجردی
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

آن چه شعله است کزان راهگذار می‌آید

یا چه برقیست که دایم به‌نظر می‌آید

ظلماتیست جهانگیرکه چون سیل روان

مژده آب حیاتش ز اثر می‌آید

زادهٔ فکر من است این که پس از چندین قرن

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
sunny dark_mode