گنجور

مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸

 

گرچه بر آتش دل می زندم چشم آبی

آن نه آبیست که بنشاندم از دل تابی

اخگر سینه نه آن شعله خونین دارد

که فرو میرد ار از دیده چکد خونابی

گرچه صبرم مددی می دهد از هر نوعی

[...]

مجد همگر
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۹

 

بازم افتاد دلِ ممتحن اندر تابی

از غم ماه‌جبینی شده‌ام مهتابی

باز از آشوبِ جهانی که نمی‌یارم گفت

قصّه‌ ای دارم و دارد صفتش اطنابی

جفت ابروش که طاق است چو دیدم گفتم

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۰

 

دوش من بودم و خورشیدی و خوش مهتابی

بر کف از مشعله ی آتش رخشان آبی

مجلس آراسته از طلعتِ خورشید و چو ماه

ساقیی پیش و چو کوه از پسِ در بوّابی

کردمی سجده چو ساقی به من آوردی می

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳۲

 

ما را بده از کوثرِ خم‌خانه شرابی

تعجیل کن ای دوست که داریم شتابی

پیش آر سبک جامِ جم عشق و بزن زود

بر آتشِ تیز جگر سوخته آبی

آن آب به اسم است و به فعل آتشِ سوزان

[...]

حکیم نزاری
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶۰

 

تو که خورشید جهانی به جهان می تابی

از چه رو با من بیچاره چنین در تابی

آخر ای جان چه سبب همچو سر زلف بتان

با من دلشده دایم تو چنین برتابی

آخر ای دیده مهجور ستم دیده چرا

[...]

جهان ملک خاتون
 
 
sunny dark_mode