سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۸
ناگهان بانگ در سرای افتد
که فلان را محلِّ وعده رسید
دوستان آمدند تا لبِ گور
قدمی چند و باز پس گردید
وآن کَـزو دوستتر نمیداری
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۴
صانع نقشبند بی مانند
که همه نقش او نکو آید
رزق طایر نهاده در پر و بال
تا به هر طعمهای فرو آید
روزی عنکبوت مسکین را
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۷
بندگان را ز حد به در منواز
این سخن سهل تستری گوید
کانکه با خود برابرش کردی
بیم باشد که برتری جوید
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۲۸
بود در خاطرم که یک چندی
گرچه هستم به اصل و دانش حر
به خرد با فرشته هم پهلو
سخن نظم، نظم دانهٔ در
تا مگر گردد از ایادی تو
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۵
عنکبوت ضعیف نتواند
که رود چون درندگان به شکار
رزق او را پری و بالی داد
تا به دامش دراوفتد ناچار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۸
هاونا گفتم از چه مینالی
وز چه فریاد میکنی هموار
گفت خاموش چون شوم سعدی
کاین همه کوفت میخورم از یار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۰
هر که مشهور شد به بیادبی
دگر از وی امید خیر مدار
آب کز سرگذشت در جیحون
چه بدستی، چه نیزهای، چه هزار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۲
دل منه بر جهان که دور بقا
میرود همچو سیل سر در زیر
پیر دیگر جوان نخواهد شد
پیریش نیز هم نماند دیر
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۵
هر چه میکرد با ضعیفان دزد
شحنه با دزد باز کرد امروز
ملخ آمد که بوستان بخورد
بوستانبان ملخ بخورد امروز
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۰
دل مبند ای حکیم بر دنیا
که نه چیزیست جاه مختصرش
شکر آنان خورند ازین غدار
که ندانند زهر در شکرش
پیش ازان کز نظر بیفکندت
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۱
حسن عنوان چنانکه معلومست
خبر خوش بود به نامه درش
هر که اخلاق ظاهرش با خلق
نیک بینی گمان بد مبرش
وانکه ظاهر کدورتی دارد
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۲
شجر مقل در بیابانها
نرسد هرگز آفتی به برش
رطب از شاهدی و شیرینی
سنگها میزنند بر شجرش
بلبل اندر قفس نمیماند
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۳
ای که دانش به مردم آموزی
آنچه گویی به خَلق، خود بِنْیوش
خویشتن را علاج مینَکُنی
باری، از عیبِ دیگران، خاموش!
محتسب، کونبرهنه در بازار
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۴
دوش مرغی به صبح مینالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش
گفت باور نداشتم که تو را
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۶
مگسی گفت عنکبوتی را
کاین چه ساقست و ساعد باریک
گفت اگر در کمند من افتی
پیش چشمت جهان کنم تاریک
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵۸
دشمنت خود مَباد و گَر باشد
دیده بردوخته به تیرِ خَدَنگ
سرِ خَصمت به گُرز کوفته باد
بیرَوان اوفتاده در صفِ جَنگ
خون و دندانْش، از دَهَن پَرتاب
[...]
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۷
مردکی غرقه بود در جیحون
در سمرقند بود پندارم
بانگ میکرد و زار مینالید
که دریغا کلاه و دستارم
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۹
پسران فلان سه بدبختند
که چهارم نزاد مادرشان
این بدست آن بتر به نام ایزد
وان بتر تر که خاک بر سرشان
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۸۳
صبر بر قسمت خدا کردن
به که حاجت به ناسزا بردن
تشنه بر خاک گرم مردن به
کاب سقای بیصفا خوردن
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۸۹
جامع هفت چیز در یک روز
عجبست ار نمیرد آن دابه
سیر بریان و جوز و ماهی و ماست
تخم مرغ و جماع و گرمابه