شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۹
گنج اسما به من عطا فرمود
نعمتی یافتم که چه توان گفت
عقل آمد دمی ملولم کرد
رحمتی یافتم که چه توان گفت
نعمت الله به من عطا فرمود
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۲
غیرتش غیر دوست فانی کرد
غیر حق در وجود باقی نیست
جام بشکست و باده آخر شد
جز از او خود حریف ساقی نیست
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۳
گر سبوئی شکست یا جامی
حضرت عشق تا ابد ساقی است
چشم و گوش ار نماند باکی نیست
بصر و سمع دائما باقیست
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۴
نعمت الله همه جهان بگرفت
این چنین نعمتی جهانگیر است
نوجوانی است مست و لایعقل
ور به معنی نظر کنی پیر است
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۷
هر چه در کاینات موجود است
همه مرحوم رحمتاللّه است
نیست نومید کس ز رحمت او
همه ممنون منتاللّه است
از کرم نعمتی به ما بخشید
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۸
سر کل چون کله نهد بر سر
آن کله کل بلای دستار است
عشق شاه است و می برد دستار
عقل مسکین گدای دستار است
دیدهام خواجهٔ کلان دیروز
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۹
هر که کشته شود به عشق خدا
به یقینم که او خدا گشته است
خونبها خود هدیه به گشتهٔ خویش
تا نگوئی که او چرا کشته است
پادشاهی دهد به درویشی
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲۴
هیچمان از کسی دریغی نیست
آنچه داریم در ضرردان است
باز بنیاد عشق نو کردیم
با حریفی که جان جانان است
باز زُنار عشق بر بستیم
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲۵
نزد ما عین نیست غیری کو
عقل گوید که عین و غیری هست
موج و بحر و حباب و دریا شد
قطرهٔ آب کو به ما پیوست
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲۶
عقل از چه به غایت مال است
جز معرفت صفاتیش نیست
ذاتش به کمال کی شناسد
او را چو وجوب ذاتیش نیست
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲۸
اندکی ذوق اگر کسی را هست
نزد یاران ما غریبی نیست
ذوق خم از پیاله نتوان یافت
گرچه او نیز بینصیبی نیست
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲۹
بلبل بوستان یارانم
من ازین بوستان نخواهم رفت
گر به صورت ز دیدهها بروم
از دل دوستان نخواهم رفت
جامهٔ خلقی افکنم اما
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۳۰
بر در غیر می روی حیف است
به عدم می روی چه آری هیچ
ای که گوئی که سیم و زر دارم
چون بمیری بگو چه داری هیچ
عمر عاشق خوشست با معشوق
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۳۲
رفته بودم به سوی بحر محیط
که در آن بحر شنا باید کرد
بحر جوشید و روان گفت به من
سر خود در سر ما باید کرد
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۳۳
گر چهل صبح از سر اخلاص
مخلصی گرد عاشقان گردد
چشمهٔ حکمت ای برادر من
از دلش بر زبان روان گردد
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۳۴
هر چه بینی نعمت الله بود
به از این خود حکایتی نبود
ذوق ما را چو غایتی نبود
بحر ما را نهایتی نبود
که شنیده ولی سرمستی
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۳۵
هر که او حجتی چنان دارد
شک ندارم هم این هم آن دارد
خوش کناری گرفته از عالم
عشق او در میان جان دارد
ترک دنیا و آخرت بکند
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۳۷
راستی کن که مرد کج رفتار
در ره او به منزلی نرسد
باش خاکی ولی چنانکه ز تو
گرد بر دامن دلی نرسد
نرسد در مقام اهل کمال
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۳۸
توبه از توبه می کنم ای دوست
توبهٔ خوب ما همین باشد
هرکه او توبه می کند چون ما
شک ندارم که نازنین باشد
این چنین آیتی که می شنوی
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۳۹
شاه عالم پناه دانی کیست
آنکه سلطان انس و جان باشد
هر که گوید دعای دولت او
راحت و روح او از آن باشد
خرم آنکس که از سر اخلاص
[...]