هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۴ - در فسونسازی شهزاده به معلم به جهت دلداری درویش
شاه زان هیچ برنمیآشفت
نرم نرمک به او سبق میگفت
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۵ - حال عشق شاهزاده با گدا
دل درویش هیچ از آن نشکفت
هر دم آهسته زیر لب میگفت
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۱۶ - افشای راز عشق و ملامت عوام
پیش درویش همچو گل بشکفت
رفت در خنده و همچو غنچه گفت
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۲۳ - سر راه گرفتن رقیب درویش را
تا به جایی رسید گفت و شنفت
که رقیب آن شنید و به اوی گفت
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۲ - وصف غزال کوهی
هر دم از مژه جای او میرُفت
هر نفس در هوای او میگفت
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۴ - تعاقب شاهزاده غزال را و رسیدن هر دو پیش گدا
طبع درویش ازین سخن آشفت
آه سردی کشید و به اوی گفت
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۹ - رفتن شاه پیش گدا و بشارت تختنشینی
شاه ز انصاف او چو گل بشکفت
رفت چون غنچه در تبسم و گفت
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - هجو هم خوب میتوانم گفت
ای صبا خواجه را ز بنده بگو
که در مدح میتوانم سفت
ور به زشتی و ناخوشیافتد
هجو هم خوب میتوانم گفت
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت دوم
زالکی کرد سر برون زنهفت
کشته خود چو خشک دید بگفت
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت اول
بوحنیفه چه در معنی سفت
نوعی از باده را مثلث گفت
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول
لب گشاد و در حقیقت سفت
گفت خوش نکته ای که نحوی گفت
جویای تبریزی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - تاریخ وفات ملک فخرا - ۱۱۱۰ ه
اوستاد زمان ملک فخرا
که خرد وصف او نیارد گفت
بود چون گنج فضل دانش و علم
ز آن سبب رخ به زیر خاک نهفت
قدر او را کسی نمی دانست
[...]
حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۱۱
غیر از این نامه آشکار و نهفت
حرف روشن چنین نباید گفت
حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۳۴
هر سبک مغزکی تواند رفت؟
بوریا، نیست مرد آتش و نفت
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱
ساعتی در زیر خرقه سر نهفت
پس برون آورد سر از خرقه گفت:
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۱
زن چه نسب نامه ی ترکک شنفت
گفت: مرا ده خبر ای نیک جفت