صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - ترجیع زنان
هر که را آرزوی زن باشد
دشمن جان خویشتن باشد
خوردن او بود غم و غصه
تا ورا روح در بدن باشد
خویش را بی غم آن زمان بیند
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۶
دوش دیدم به خواب لحم قدید
وه، چنین جز به خواب نتوان دید
روز عید و کلیچه و حلوا
هست بر طالعی که یافت سعید
چون خروسم به ناله و فریاد
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۲۵
هر که ماهی شور بریان کرد
معده خویش بحر عمان کرد
سر اسرار خویش راگیپا
دوش از چشم کله پنهان کرد
پیش کشمش مویز می نازد
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۵۵
در سرم تا هوای بریان است
دیده ام چون کباب گریان است
برکشیدست گردن از صحنک
مرغ و در نان میده حیران است
درد جوعی که هست در دل من
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۶۶
چون برآید ز دیگ حلوا تف
لوت خواران کشند صف در صف
خرم آن ساعتی که باشم شاد
من و بغرا نهاده کف بر کف
ذوقها یافتم ز صحن برنج
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۰۵
من سرگشته در پی نانم
دل کباب از فراق بریانم
کرد روغن برنج را پامال
گفت ازین قصه بس پریشانم
گفت گیپا که میل نان نکند
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۱۵
آن چنان من زگشنگی زارم
که به جان گرده را خریدارم
گفت نان ز آتش فراق کباب
در تف و تاب رو به دیوارم
گشت خلقی فراقت ای بریان
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۳۱ - و ایضا فی ترجیعات
هر که را دعوتی شود دوچار
عمر این است گو غنیمت دار
صحن بغرای پر ز قیمه صباح
هست چون مرهم دل افگار
چون رسیدی به دعوتی کاری
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۳۶
دیدم اندر دکان کله پزی
کز رخ کله شعله می زد نور
شیخ گیپا مرقعی در بر
شسته آنجا به صد هزار حضور
بر طبق کرد کاسه و گفتا
[...]