گنجور

ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - علاج علمی و عملی مرض حب جاه و ریاست

 

تیر را مشکن که این تیر شهی است

نیست پرتاب او ز شستت آگهی است

بوسه ده بر تیر و پیش شاه بر

تیر خون آلود از خون تو تر

ملا احمد نراقی
 

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۵

 

جمله گفتند بلی ماده و نر

همه گیرند از این بستان بر

ادیب الممالک
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۲ - پسرِ بی هنر

 

نه پدر راضی از او نه مادر

نه‌ معلم نه لَلِه نه نوکر

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۲۵ - خر و عَزب

 

آری آن گمشده را سمع و بصر

بود اندر گرو گادن خر

ایرج میرزا
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۲ - صخر شرید

 

پسر ثور زدش نیزه به‌بر

نیزهٔ جان شکر و جوشن در

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۳ - زن قاضی ری

 

دوخته آن ‌پسرک چشم به خر

چشم پوشیده ز پند مادر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۳ - زن قاضی ری

 

شصت‌ودوسگ‌مگس‌ازخایهٔ‌خر

پر زد و تاخت به آنجای دگر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۳ - زن قاضی ری

 

هر دو دیدند در آن گوشه پسر

جسته مردانه به پشت خر نر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۴ - بی خبری‌!

 

گر رود حافظه بیرون از سر

نتوان گفت که باقی است بشر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۴ - بی خبری‌!

 

نیست روشن که در اقمار دگر

زین تصادف شده باشند خبر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۶ - تنبلی عاقبتش حمالی است

 

بود هوشنگ‌ به عکس‌ سنجر

پسری ساعی و باعقل و هنر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۶ - تنبلی عاقبتش حمالی است

 

کرد هوشنگ چو بسیار نظر

دید او هست مثال سنجر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

مانده ازکار درین ظلمت عام

به فلک برقلم تیرِ دبیر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

زانکه بر جای مرکب ز غمام

دهر پرکرده دواتش از قیر

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

عاشقم من به شبی مینایی

خوش و لیلی‌وش و هندیه‌عذار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

نه یکی وحشی افریقایی

زشت و آشفته و مجنون کردار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

شمع‌شد خامش‌و ساعت‌هم‌خفت

دل من تفته و چشمم بیدار

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » چهارپاره‌ها » مرغ شباهنگ

 

شده با زحمت‌بیداری‌، جفت

غم و اندیشهٔ این شهر و دیار

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode