گنجور

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

بیدلی را چوتودلدار مباد

دلبری چون تو دلازار مباد

رفتم از دست و به جا ماند غمت

کس چنین بی کس و غم خوار مباد

آنکه در دیده غیر است عزیز

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

تیر عشق تو بهر دل نرسد

سهم دیوانه به عاقل نرسد

چیست خرمن گیسو که از آن

خوشه ای بهره به سایل نرسد

مانده در لجه ی اشکم مردم

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۷

 

روی در پرده نهان کرده پری

که مبادا دلش از دست بری

آهم از حسرت ماهت همه شب

بر ثریا شد و اشکم به ثری

نیست جز چشم من و طلعت تو

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۸

 

یار در پرده کند دل شکری

وای بر ما کند ار جلوه گری

مرغ دل مان به دامت همه عمر

شد نشاطم غم بی بال و پری

ذل و فقرم سبب قرب تو گشت

[...]

صفایی جندقی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۹

 

رخ نمودی اگر از پرده پری

سجده کردی به تو در خوب تری

روشن آمد همه را کوری مهر

کرد تا پیش مهت جلوه گری

نسبت سرو به بالای تو کرد

[...]

صفایی جندقی
 
 
sunny dark_mode