گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

حبذا نزهت ایام بهار

که برد ز اهل خرد صبر و قرار

سجع گویان شده از ذوق و طرب

قمری و فاخته بر سرو و چنار

وقت آنست که از خانه کنند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

 

ای خم زلف تو چون حلقه جیم

دهن تنگ تو چون حلقه میم

جیم زلف آمده بر حسن تو دال

دل شده نفطه آن حلقه جیم

شکل ابروی تو نو نیست ز مشک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۷

 

چو رخسار سمن سیما بشوئی

نشان هستی از دلها بشوئی

فروزان گردد آتش اندر آبی

گر آن روی جهان ارا بشوئی

مشام جان معطر گردد از وی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶١

 

مرد بیمار کاحتما نکند

هیچ دانی که حال او چونست

میدهد تیغ تیز از سر جهل

بعدوئی که طالب خونست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠٠

 

گرت از شهد و شکر ذوقی هست

چیست بی چاشنی معنی هیچ

کاغذ خام شکر پیچ بود

کاغذ پخته بود معنی پیچ

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۶٢

 

چه گویم گردش گردون دون را

که خس را بر سر اوج آسمان برد

جوانمردان و آدم زادگان را

ز بهر نانشان آب از رخان برد

کسان را داد مال و جاه دنیا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٨٢

 

دشمنی دوسترویم افتادست

که ز هسیتش نیست خواهم شد

هر رهی کان گرفتم اندر پیش

گشت خر سنگ و بند راهم شد

بسکه زد رای ناصواب مرا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٢٢

 

غم فرزند خوردن از جهل است

که خدا این و آنش می ندهد

کردگاری که آفرید او را

میتواند که جانش می ندهد

از کمال و کرم چو جانش داد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٣٨

 

صاحبا بنده اگر جرمی کرد

ناوک قهر تو در شست مگیر

ور بمستی ادبی کوش نداشت

خرده زو نیست و گر هست مگیر

بشنو از شعر امیر الشعراء

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٧٢

 

دوش خرد گفت بروح القدس

کز تو سؤالم همه اینست و بس

کاهل سخن را چو تو دانی بحق

راست بگو تا که گزین است و بس

گفت کنون قدوه اهل سخن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۶٨

 

نرسد هیچ بد و نیک بکس

جز بتقدیر خدا عزوجل

ز آنگه از رزق تو فارغ شده اند

و ز حیات تو و تو وقت اجل

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۵٨

 

بدرگاه عماد دولت و دین

که هست ابن یمینش بنده از جان

دو سه فصل از مهمات ضروری

کنم معروض اگر داری سر آن

بدان امید کاندر وقت فرصت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٣۴

 

دیده ام اکثر ممالک را

به ندیدم ز ملک تنهائی

سایه همسایه گیر اگر خواهی

تا چو ابن یمین برآسائی

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٣٨

 

دست اگر در دهان شیر کنی

وز پی قوت لقمه برداری

نزد ابن یمین ستوده ترست

زانکه حاجت بسفلگان آری

ابن یمین
 
 
sunny dark_mode