گنجور

 
ابن یمین

چه گویم گردش گردون دون را

که خس را بر سر اوج آسمان برد

جوانمردان و آدم زادگان را

ز بهر نانشان آب از رخان برد

کسان را داد مال و جاه دنیا

که ننگ آید مرا خود نامشان برد

 
 
 
عطار

نام وصلش به زبان نتوان برد

ور کسی برد ندانم جان برد

وصل او گوهر بحری است شگرف

ره بدو می‌نتوان آسان برد

دوش سرمست درآمد ز درم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه