امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۷
مدتی شد که نظر بر رخ یاری دارم
بلبلم، این همه افغان ز بهاری دارم
نازنینی ست که بهرش دل و دین می بازم
خوبرویی ست که با او سرو کاری دارم
مست دلدارم اگر می نبود، ورنه از آنک
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۷
چشم گریان و دل زار و نزاری دارم
در نهان خانه دل نقش نگاری دارم
زر نابم، که ببازار جهان آمده ام
محکی کو؟ که ببیند که عیاری دارم
من از آن شهر کلانم، نه از آن ده که تویی
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۸
گرچه بر دل ز غم عشق تو باری دارم
لله الحمد که باری چو تو یاری دارم
گردم از رخ مبر ای اشک که این عطر وفا
یادگاری ز سم اسب سواری دارم
باغ من آن سر کوی است و بهار آن گل روی
[...]
فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰
داغ عشق صنم لاله عذاری دارم
دل سودا زده جان فگاری دارم
بر دل ای خون جگر نم مرسان بهر خدا
که بدان لوح صفا نقش نگاری دارم
کارم اینست که در راه غمش سربازم
[...]
طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶
از سر زلف نگاری دو سه تاری دارم
یادگاری ز سر زلف نگاری دارم
چه دهم دل بکسی تا غم یاری دارم
کاین دل خون شده را از پی کاری دارم
برد اندیشه یاری ز بس از کار مرا
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۴۷
روزگاریست بمیخانه گذاری دارم
با سگان در آن خانه قراری دارم
هر کرا حصن حصینی است بربع مسکون
من هم از دیر خرابات حصاری دارم
ساکن خطه عشقیم که اقلیم بقاست
[...]