خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸
آن پریچهره که جور و ستم آئین دارد
چه خطا رفت که ابروش دگر چین دارد
نافه ی مشگ ز چین خیزد و آن ترک ختا
ای بسا چین که در آن طرّه ی مشگین دارد
دل غمگین مرا گرچه بتاراج ببرد
[...]
جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۷۰
آن چه مشک است که در طرّه پرچین دارد
وان چه حسن است که در طرّه مشکین دارد
همچو خورشید ز دورش نتوان دید از آنک
که چو خورشید به تنها شدن آیین دارد
گرنه او را هوس قصد من مسکین است
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۲۶
چمن خلد کی این لاله و نسرین دارد؟
لب اعجاز کی این خنده شیرین دارد؟
سر فتراک شهادت به سلامت باشد!
سر شوریده ما کی سر بالین دارد؟
کبک اگر ناز به فرهاد کند جا دارد
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴
پنجه از خون دل ماست که رنگین دارد
آنکه با دست بلورین دل سنگین دارد
سالک اندیشه نه از کفر و نه از دین دارد
وادی عشق بهر گام سد آیین دارد
عقل با عشق به بیهوده زند لاف مصاف
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۹ - نشاط اصفهانی
سالک اندیشه نه از کفر و نه ازدین دارد
وادی عشق به هر گام صد آیین دارد
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۵۹ - نشاط اصفهانی
سالک اندیشه نه از کفر و نه ازدین دارد
وادی عشق به هر گام صد آیین دارد