گنجور

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۷۱

 

سالها شد که دلم مهر نگاری دارد

نه به شب خواب و نه در روز قراری دارد

تنم از درد غباری شد و عیبم نکند

هر که بر دامن ازین گرد غباری دارد

هرکه مشغول توگشت از دو جهان باز آمد

[...]

جلال عضد
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹

 

دل نصیب از گل رخسار تو، خاری دارد

خاطر از رهگذرت، بهره غباری دارد

دیده در خلوت وصل تو ندارد، راهی

کار، کار دل تنگ است، که باری دارد

غم ایام خورم، یا غم خود، یا غم دوست؟

[...]

سلمان ساوجی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱۶

 

هر که چون زانوی خود آینه داری دارد

روز و شب پیش نظر باغ و بهاری دارد

می کند جام علاجش به پف کاسه گری

هر سری کز خرد خام غباری دارد

چه شتاب است که در دیده من دارد اشک

[...]

صائب تبریزی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

ای خوش آن دیده، که از اشک نگاری دارد

خوش تر آن دیده، که با روی تو کاری دارد

هر نفس می شود آشفته ز بیداد نسیم،

دل، که در چنبر زلف تو قراری دارد

روی و موی تو بود روز و شب مشتاقان

[...]

افسر کرمانی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل اول - لطیفه‌نگاری‌ها » شمارهٔ ۵۱ - زلف خم اندر خم

 

ای خوش آن کس که چو تو طرفه نگاری دارد

با سر زلف درازت، سر و کاری دارد

حاجت شمع و چراغش، نبود در شب تار

هر که در خانه چو تو ماه عذاری دارد

ترک چشم تو گرفت است به کف، تیر و کمان

[...]

ترکی شیرازی
 
 
sunny dark_mode