مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰
دلم از نکهت بادی که ز بغداد آید
گرچه در آتش غم سوخته شد شاد آید
بر ره باد ز شب تا به سحر منتظرم
تا کی از جانب بغداد دگر باد آید
راست چون چنگ که در صبح خورد باد بدو
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲
پادشاها عون حق یار شب و روز تو باد
چرخ پیروزه غلام بخت پیروز تو باد
قتباس نور ماه رایت دولت مدام
از مضای روی و رای عالم افروز تو باد
پیر گردون تابع بخت جوان شاد تست
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۳
صحن خلد است زمین از اثر دور زمان
هین بده باده و داد طرب از گل بستان
اول فصل ربیع است صبوح ای ساقی
توبه مان بشکن از آن لعل لب و لعل روان
حرمت کوثر اگر چند بزرگ است ولیک
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۷
خسروا داشت سخایی تو مرا پار چنانک
کآن نیارست زدن لاف ز هستی من
آسمان با همه تعظیم و بلندی کوراست
می زد از روی تواضع دم پستی با من
تا تو برداشتی اکنون ز سرم دست کرم
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۸
خط سیراب تو بر روی تو پیدا شد و شد
محضر حسن و جمال تو بدان سیر گواه
از رخ خوب تو آئینه بماند حیران
در خم زلف تو اندیشه بماند گمراه
غنچه در خال لب لعل تو افکند قبل
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۹
ای به بوسیدن خاک در چرخ آسایت
جویبار فلک و اخضر گردون تشنه
تیغ سیراب تر سبز تو با آنهمه آب
روز و شب هست به خون یا به شبیخون تشنه
تشنه شربت مرگ است عدو تا تیغت
[...]
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۸
صاحبا بنده همه ساله چنین می خواهد
که زحال من و اتباع تو باشی آگاه
لیکن از بهر صداعی که مبادت هرگز
زحمت بارگهت می ندهد جز گه گاه
مجد همگر » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۳
قصد کردی به تصنع ز حسد در حق من
یعنی از سامری آموخته ام حیله گری
من ندانستم با اینهمه استادی تو
که در این کار ز خر خرتر و از سگ بتری
من توانم که جزای بد تو بد نکنم
[...]