گنجور

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲ - تتبع شیخ

 

به دو چشم یار اسیرم که همی زنند تیرم

به من غریب رحمی که به کافران اسیرم

چو بکوی و قد او شیفته ام اگر چه واعظ

دهدم ز روضه و حور فسانه کی پذیرم

اجلم رقیب و عمرم شده آن لب روان بخش

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت اول » بخش دوم - قسمت دوم

 

خبرم مپرس از من چو مقابل من آئی

که چو در رخ تو بینم، زخودم خبر نباشم

شیخ بهایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۱

 

به نظر ازان عزیزم به بها ازان گرانم

که به هیچ دل چو گوهر ننشسته است گردم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۱

 

من و بی حجاب گشتن، چه خیال باطل است این؟

که اگر به دل درآیی تو به گرد دل نگردم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۱

 

به سیاه روزی من دل سنگ خاره سوزد

که نشد چو سبزه خط ز لب تو آبخوردم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۱

 

گلی از لباس رنگین نشکفت برعذارم

جگری است پاره پاره چو هدف ز سرخ و زردم

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۶۱

 

نه چنان ربود فکرم ز میان اهل عالم

که توان رسید صائب به خیال دور گردم

صائب تبریزی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۴۰ - غالب طهرانی

 

به نظر شوی مجسم همه لحظه‌ام ولیکن

به تو هر سخن که گویم بنمی دهی جوابم

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۴۰ - غالب طهرانی

 

نه ز پاک پاک گردم نه خبیث از خباثت

به مجاز اگر سحابم به حقیقت آفتابم

رضاقلی خان هدایت
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین » بخش ۶۶ - نیاز شیرازی

 

به کجا رهم به پایان رسد اندرین بیابان

که نه آگهم ز مقصد نه خبر ز راه دارم

رضاقلی خان هدایت
 

جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - در ستایش ذات کبریائی صفات حضرت رضا علیه آلاف التحیه و الثنا ء

 

بودم زسرو قدان صنمی سمین و سالم

ارمش بروی بنده حرمش بکوی خادم

نه دهد ره وسایل نه ستد زکس رسایل

رخکش چو رای عادل خطکش چو روی ظالم

همه گر پی مفاخر نرود زکبر وافر

[...]

جیحون یزدی
 

غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

من بینوا ز بی برگ و بری اگر بمیرم

سر پر ز شور از خاک در تو بر نگیرم

ز کمند عشق هرگز نبود مرا گریزی

چه‌کنم ز حلقهٔ خم به خم تو ناگزیرم

به غلامیّ درت مفتخر‌م مرانم از در

[...]

غروی اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱۶ - غدیریه در مدح یعسوب الدین امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام

 

مدد از علی طلب‌کن که بهربلا و هر غم

متوسل جنابش دل آدم است و خاتم

چه سمائی مسبح چه زمینی مکرم

بخدای هر دو گیتی ز کسی بهر دو عالم

صغیر اصفهانی
 
 
sunny dark_mode