مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۴
چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا
ز مقربان حضرت بشدم غریب و تنها
به میان حبس ناگه قمری مرا قرین شد
که فکند در دماغم هوسش هزار سودا
همه کس خلاص جوید ز بلا و حبس من نی
[...]

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵
اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا
بستان ز من شرابی که قیامتست حقا
چه تفرج و تماشا که رسد ز جام اول
دومش نعوذبالله چه کنم صفت سوم را
غم و مصلحت نماند همه را فرود راند
[...]

اسیری لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
بهوای روی جانان دل و جان ماست شیدا
ز خیال زلف مشکین بسرم هزار سودا
ز شراب عشق مستم ز خمار عقل رستم
چکنم صلاح و تقوی چو شدم بعشق رسوا
چو ز لوح دل بشستی همه نقوش اغیار
[...]

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵
چه شود اگر نسیمی ز در تو بوی آرد
به پیام آشنائی بنوازد آشنا را

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵
چه شود اگر نسیمی ز در تو بوی آرد
به پیام آشنائی بنوازد آشنا را

یغمای جندقی » منشآت » بخش دوم » شمارهٔ ۳۸ - به نواب سیف الله میرزا نگاشته
پی خدمت تو خواهم تن و جان خویشتن را
چو نباشد این سعادت نه من و نه زندگانی

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۶۰ - ذوقی اردستانی
نه شکوفهای نه برگی نه ثمر نه سایه دارم
همه حیرتم که دهقان به چه کار کشت ما را
