سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
ای بهار لطف تو آبروی بستانها
از تو دامن پر گل خار در بیابانها
ای کبابت ابراهیم وی هلاکت اسماعیل
مستعد قربانی در تن همه جانها
صبح صادق و کاذب بر در تو میآیند
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۶
دامن گلستانش تا مرا به چنگ آمد
پیرهن بر اعضایم همچو غنچه تنگ آمد
جلوه چون تذرو باغ جامه چون پر طاووس
چهره چون گل رعنا با هزار رنگ آمد
بسته بر کمر ترکش تیغ شعله و آتش
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۲
همنشین زنبورم خانه پر عسل دارم
تربیت گر نیشم نوش در بغل دارم
گرد شیشه عیشم آسمان نمی گردد
چون فلاخن از دوران سنگ در بغل دارم
همچو واعظ از دنیا می کنم شکایت ها
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۸
مدتی بود ما را با تو دلگشائی هاست
عرض حال نتوان کرد رسم کم زبانی هاست
می کشیده یی امشب با تو صد نشانی هاست
ترک چشم مخمورت مست ناتوانی هاست
فتنه با نگاه تو گرم همعنانی هاست
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۱
عقل و هوش زلفت را دسترس نمی داند
کاروان این منزل پیش و پس نمی داند
صحبت تو را اغیار ملتمس نمی داند
قدر دولت وصلت بوالهوس نمی داند
فیض صحبت گل را خار و خس نمی داند
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۶۲
سویم آن بت بدخو دوش با درنگ آمد
با لب چو گل خندان بهر صلح و جنگ آمد
سرخوش و غزلخوانان با رباب و چنگ آمد
شب که مست و در بزمم یار شوخ و شنگ آمد
صبر شد گریبان چاک شیشه ام به سنگ آمد
[...]