گنجور

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴

 

دل ز جا برخاست ما را، وصل او بر جا نشست

تا نپنداری که عشقش، در دل تنها نشست

خاست غوغایی ز قدش، در میان عاشقان

در میان ما نخواهد، هرگز این غوغا نشست

گرچه از نخل وجود من، خلالی بازماند

[...]

سلمان ساوجی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۲۰

 

عشق بالا دست بر خاک از وجود ما نشست

از گهر گرد یتیمی بر رخ دریا نشست

عشق تن در صحبت ما داد از بی آدمی

کوه قاف از بی کسی در سایه عنقا نشست

زخم مجنون تازه خواهد شد که از سودای ما

[...]

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

اشک، گستاخانه با این چشم خون پالا نشست

خویش را گم می کند چون قطره با دریا نشست

طغرای مشهدی
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۳۱

 

تا به می خوردن به گلشن آن گل رعنا نشست

غنچه از خون جگر لبریز در مینا نشست

قمری از خود دست شست و عندلیب از پا نشست

سرو من روزی که با شمشاد و گل یکجا نشست

سیدای نسفی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۲

 

تا غبارخط برآن حسن صفا پیرا نشست

یک جهان امید در خاکستر سودا نشست

داغ سودای تو دود انگیخت از بنیاد دل

گرد برمی‌خیزد از جایی‌که نقش‌پا نشست

حیرت ما دستگاه انتظار عالمی‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵۳

 

عاقبت چون شعله خاکستر به فرق ما نشست

درد صهبا پنبه ‌گشت و بر سر مینا نشست

بی‌توام‌ گرد ضعیفی بس که بر اعضا نشست

ناله‌ام درکوچهٔ نی چون‌ گره صدجا نشست

کس نمی‌فهمد زبان سوختن تقریر شمع

[...]

بیدل دهلوی
 
 
sunny dark_mode