گنجور

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳

 

عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن

با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن

آتشم در جان گرفت از عود خلوت سوختن

توبه کارم توبه کار از عشق پنهان باختن

اسب در میدان رسوایی جهانم مردوار

[...]

سعدی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

شیوه مردان نباشد عشق پنهان باختن

کمتر از پروانه نتوان بود در جان باختن

در مقامرخانه رندان با همت در آی

تا ببینی از گدایان ملک سلطان باختن

در خرابات محبت کار سرمستان بود

[...]

همام تبریزی
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳

 

کار عشاق است جان در عشق جانان باختن

عشق جانان در حقیقت نیست جز جان باختن

کر کنم جان در سر سودای وصلش باک نیست

زانکه در کوی سلامت عشق نتوان باختن

تا ز عاج و انبوسش گوی و چو کان کرده اند

[...]

ابن یمین
 

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۶

 

نیست بازی با رخ او عشق پنهان باختن

با چنان رخ غایبانه نیست آسان باختن

جان بسی در باخت عاشق تا به آن رخ عشق باخت

پاکباز آمد مقامر از فراوان باختن

تا بری از من به بازی جان و سر وآنگه روان

[...]

کمال خجندی
 

نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۸

 

با مسلمان زادگان تا کی دل و جان باختن

بعد ازین خواهم به ترسازاده ایمان باختن

بر امید یک نگاه مرحمت می بایدم

خویش را چون سرمه در چشم عزیزان باختن

تشنه چندین راه ظلمت کرده طی حیف است حیف

[...]

نظیری نیشابوری
 

عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۸

 

پیش بردم در قمار عشق جانان باختن

صد شکافم بر دل است و یک گریبان باختن

گوی میدان وفا را زخم چوگان بشکند

گر در این میدان سپهر آید به چوگان باختن

بردن جان دیده عشق و چیده بازی، هوش دار

[...]

عرفی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۲

 

از شهیدان تو فرمان بردن و جان باختن

وز تو کردن گوی سرشان را و چوگان باختن

جان فدای تیغ نازی باد کز روی نیاز

می‌توان صد جانش در راه شهیدان باختن

کفر کو تا پیشش اندازم که بی‌شرمی بود

[...]

فصیحی هروی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹۲

 

چیست جان تا زیر تیغ یار نتوان باختن؟

سهل باشد پیش آب زندگی جان باختن

قطره را گوهر، گهر را بحر عمان کردن است

سر چو شبنم در ره خورشید تابان باختن

در شبستانی که اشک شمع آب زندگی است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۹۳

 

فاش خواهد شد ز آهم عشق پنهان باختن

ز اضطراب شمع من گل می کند جان باختن

اختراع تیزدستی های سودای من است

سینه را در عاشقی پیش از گریبان باختن

می کند زنجیریان حلقه زلف ترا

[...]

صائب تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۶

 

خضر نتوانست نرد عشق آسان باختن

باید اول در قمار عاشقی جان باختن

دل به یادش ده که در نرد مروت خوشنماست

دیده و دانسته بازی را به مهمان باختن

کوس شهرت می زنی زین طبل در زیر گلیم

[...]

جویای تبریزی
 
 
sunny dark_mode