صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۷۷
تیغ کوه همتم دامن ز صحرا می کشم
می روم تا اوج استغنا، دگر وا می کشم
دست از مشاطه در نازک ادایی برده ام
سایه از مژگان برآن زلف چلیپا می کشم
در قناعت از صدف کمتر چرا باشد کسی
می ربایم قطره ای و سر به دریا می کشم
در پناه اهل عزلت می گریزم چند گاه
پرده ای بر […]

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳۷۸
شیوه های یوسف از اخوان دنیا می کشم
ناز یکرنگان ازین گلهای رعنا می کشم
استخوان بختیان چرخ را سازد غبار
آنچه من از بار غم در عشق تنها می کشم
بر فنای زنگ و بو بسیار می لرزد دلم
شبنم خود را ازین گلزار بالامی کشم
زندگانی گرچه چون موج است از دریا مرا
تیغ از هر جنبشی بر روی دریا […]

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۳
چون غمی زور آورد خود را بصحرا میکشم
ناله را سر میدهم از دیده دریا میکشم
راز در دل بیش از این نتوان نهفتن چند و چند
بر سر هر چارسو بانگ علالا میکشم
نی غلط کی میتوان گفتن بهر کس راز دل
همدمی هر جا بیابم ناله آنجا میکشم
هر کجا گردد دو چارم بیسراپا آگهی
بی سراپا در رهش سر […]

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۲
…………………………
…………………………ا میکشم
او فراهم میکشد چو غنچه جیب از روی ناز
من به صد امید، دامان تمنا میکشم
وصل را زان دوست میدارم که هجران در پی است
از برای دیده آن خاری که از پا میکشم
در چمن چون غنچه تا کی میتوان دلتنگ زیست؟
خویش را چون لاله بر دامان صحرا میکشم
عشقت از غیرت ز خود میداشتم پنهان، کنون
اندک […]
