رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۲
هیچ شادی نیست اندر این جهان
برتر از دیدار روی دوستان
هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر
از فراق دوستان پر هنر
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۴۸
سر فرو بردم میان آبخور
از فرنج منش خشم آمد مگر
رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۶
دمنه گفت او را: جزین آوا دگر
کار تو نه هست و سهمی بیشتر
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵
آشکوخد بر زمین هموار بر
همچنان چون بر زمین دشوارتر
وطواط » ترجیعات » شمارهٔ ۲ - در مدح شروانشاه فخرالدین ابوالهیجا منوچهر بن افریدون
ای شده با عزم تو مقرون ظفر
همت تو کرده از گردون گذر
نامه و نام ترا عالی محل
رایت و رأی ترا میمون اثر
با جلال تو بود گردون زمین
[...]
سوزنی سمرقندی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۲ - در مدح سعدالدین عمر
سیمبر یارم شد از من سیم بر
سیم یارم نی و یارم سیمبر
عاشق سیم ار بخواند وی مرا
من ورا معشوق دانم سیم بر
زان نگار سیمبر با من نماند
[...]
ادیب صابر » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۰
بت سرو قدی و سرو سمن بر
نگار سخن گوی و ماه سخن ور
قد و عارض توست شمشاد و لاله
لب و بوسه توست یاقوت و شکر
سرین تو و عشق من هست فربه
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶
پیر ما میرفت هنگام سحر
اوفتادش بر خراباتی گذر
نالهٔ رندی به گوش او رسید
کای همه سرگشتگان را راهبر
نوحه از اندوه تو تا کی کنم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰
گر ز سر عشق او داری خبر
جان بده در عشق و در جانان نگر
چون کسی از عشق هرگز جان نبرد
گر تو هم از عاشقانی جان مبر
گر ز جان خویش سیری الصلا
[...]
عطار » نزهت الاحباب » بخش ۱۹ - غزل
هی که را رنگی بود بی کر و فر
بیشکی هر کس برو دارد نظر
و آن کس را کاتشی در جان بود
آتشش در جان چه باشد کارگر
ترک چشمی هر کرا زد ناوکی
[...]
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
کوه را هم تیغ داد و هم کمر
تا به سرهنگی او افراخت سر
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
بست موری را کمر چون موی سر
کرد او را با سلیمان در کمر
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
باز در یعقوب سرگردان نگر
چشم کرده در سر کار پسر
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
باز ایوب ستمکش را نگر
مانده در کرمان و گرگان پیش در
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
گه نهد بر فرق نرگس تاج زر
گه کند در تاجش از شبنم گهر
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
آب را نامانده آبی بر جگر
وآبش از شوق تو بگذشته ز سر
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
نیم جزوم بی تو من، در من نگر
کل شوم گر تو کنی در من نظر