عطار » اشترنامه » بخش ۷ - حكایت آدم علیه السلام
جزو و کل با یکدگر جمع آمدند
پای تا سر دیدهٔ شمع آمدند
از یقین نور تجلّی چون بتافت
خاک مرده روح روحانی بیافت
شد نفخت فیه من روحی، نثار
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۸ - جدا شدن آدم و حوا از یكدیگر
چون جدا شد آدم خاکی ز جفت
یک زمان از درد تنهائی نخفت
روز و شب در ناله و در گریه بود
او چو سرگردان میان پرده بود
در سراندیب اوفتاده بیقرار
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۹ - در صفت كتاب گوید
گوش کن ای هوشمند راز بین
در حقیقت خویشتن را باز بین
گفتهٔ بیهوده را چندین مخوان
مرکب بیهودگی چندین مران
چشم دل را بر یقینت باز کن
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۱۰ - آغاز كتاب اشترنامه
یک دمی ای ساربان عاشقان
در چرا آور زمانی اشتران
اندرین صحرای بی پایان درآی
تا درین ره بشنوی بانگ درای
تا در آنجا جمع گردد قافله
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۱۱ - حكایت مرد كر و قافله
بود وقتی در ره حج قافله
راه دور و رهروان پر مشغله
در میان قافله بُد رهروی
هر دو گوشش بود کر، مینشنوی
ناگهان آن مرد کر بر ره بخفت
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۱۲ - حكایت شهباز و صیاد
شاه بازی بود پرها کرده باز
بود پران در هوای عزّ و ناز
دایما از عشق در پرواز بود
گاه با گنجشک و گه با باز بود
خوی با مرغان دیگر کرده بود
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۱۳ - در تقریر راه و تفسیر آن
هیچکس زین راه تقریری نکرد
همچو احمد هیچ تفسیری نکرد
هرچه خواهم گفت او بودست و بس
بهترین کل بدو بودست و بس
عاقبت آدم چو این دنیا بدید
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۱۴ - حكایت عیسی علیه السلام با جهودان
چون جهودان از قضا عیسی پاک
خواستندش تا کنند او را هلاک
عزم کردند آن سگان نا بکار
تادرآویزند عیسی را ز دار
لفظ عیسی یک دو تن زان مردمان
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۱۵ - جواب عیسی علیه السلام سبیحون را
از یقینت این سخن را گوش دار
بشنو این اسرار و صنع کردگار
اول بنیاد بر ذات خدای
پادشاه راز دان و رهنمای
جوهری از نور خود پیدا بکرد
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۱۶ - حكایت
بر لب دریا همی شد عارفی
صاحب در گشته بر سر واقفی
دید مردی را مگر در پیش بحر
ایستاده بود با جانی بزهر
این سخن میگفت او با خویشتن
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۱۷ - حكایت
دید مردی را یکی در چشمهٔ
در بر چشمه بکرده رخنهٔ
اندران رخنه نشسته بود او
در ز مردم بر رخ خود بسته او
هر زمان در سوی چشمه تاختی
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۱۸ - حكایت
رفت پیش شاه محمود از یقین
ناگهی از عشق آن دریای دین
معرفت با شاه بحر و بر بگفت
هرچه بود ازوی به پیدا ونهفت
شاه دادش آنگهی درّی نفیس
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۱۹ - حكایت
بود بیچاره دلی مجنون شده
دایماً شوریده چون گردون شده
بینوائی مفلسی بیچارهٔ
گشته او از خان و مان آوارهٔ
ناتوانی بیدلی سودا زده
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۲۰ - حكایت استاد نقاش
بود استادی عجایب ماه وسال
هردم ازنوعی ببازیدی خیال
پردیی در پیش رویش بسته بود
در پس آن پرده او بنشسته بود
از صورها مختلف او بی شمار
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۲۱ - رسیدن سالك با پرده اول
میبرید او راه خود در پرده باز
تا مگر پیدا شود در پرده راز
اولین پرده ز نور تاب دید
چون نظر کرد اندران پرتاب دید
بود نوری شعله زن در پرده در
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۲۲ - رسیدن سالك با پرده دوم
برگذشت و پرده دیگر بدید
گشت پیدا درد چشم او پدید
پردهٔ بس بی نهایت بی حجاب
پردهٔ کانرا نباشد خود حساب
بود خرگاهی ز نور آن را طناب
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۲۳ - رسیدن سالك با پرده سیم
در گذشت از وی بساعت برق وار
جان خود در راه کرده او نثار
تا بسیم پرده او اندر رسید
ناگهان یک ماه روی نغز دید
دید او یک صورتی بس با کمال
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۲۴ - رسیدن سالک با پرده چهارم
چارمین پرده عجایب پرده بود
پردههای دیگران گم کرده بود
پردهای در پردهای در پردهای
بیصفت دید او عجایب پردهای
در میان پردهٔ خضرا صفت
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۲۵ - رسیدن سالك با پرده پنجم
راه میبرید تا جائی رسید
خود در آنجا گاه ناگه پرده دید
پردهٔ دید او عجب آراسته
پر ز زینت نقش او پیراسته
پردهٔ بد سرخ رنگ و نیلگون
[...]

عطار » اشترنامه » بخش ۲۶ - حكایت ابراهیم علیه السلام
چونکه ابراهیم در آتش فتاد
در میان آتش او بس خوش فتاد
آتش صورت بمعنی گشت باز
آنگهی بررای دیگر کرد ساز
بود صورت آتشی بس سهمناک
[...]
