ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » پیام بانو به تهمورث
جمله از دیوان زبان آموخته
هم ره و رسم دبیری توخته
میشی و میشایه را فردا پگاه
خواست بانو تا فرستد پیش شاه
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » پیام بانو به تهمورث
رشتهای از پشم بسته برکمر
وز فلاخن بر میان، بندی دگر
کیسهٔ پرسنگ از آن آویخته
تودهای از سنگ پیشش ریخته
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » پیام بانو به تهمورث
پهلوانان جوغه جوغه چون پلنگ
بر کتفشان پوستهای رنگ رنگ
چرم شیر وکرگدن کرده زره
بر کف هر یک فرسبی پر گره
ملکالشعرا بهار » منظومهها » جنگ تهمورث با دیوها » پاسخ شاه به پیام پریبانو
گشتشان شیدسپ موبد رهنمون
برد دیوان را از آن خندق برون
میشی و میشایه نیز از نزد شاه
با پیامی دلنشین جستند راه
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۲ - باباشملنامه
حال فارغ کشته از هر دغدغه
تنگ تر بسته کراوات و یقه
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۴۲ - باباشملنامه
جان بابا خویش را ارزان مده
بشنو از من خامه را از کف بنه
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۴۶ - جان و تن
کودکی از باغ میآورد به
که بیا یک لحظه با من سوی ده
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۲۳ - گره گشای
این چه کار است، ای خدای شهر و ده
فرقها بود این گره را زان گره
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۴ - گلهٔ بیجا
آفت گرگان شدی در شهر و ده
غیر، صد راه از تو خویشاوند به
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۳۹ - لطف حق
نسبت نسیان بذات حق مده
بار کفر است این، بدوش خود منه
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۴۶ - نا آزموده
گفتم این فکر محال از سر بنه
داوری گر نیک خواهی، زر بده