رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۸
کشتیی بر آب و کشتیبانش باد
رفتن اندر وادیی یکسان نهاد
نه خله باید، نه باد انگیختن
نه ز کشتی بیم و نه ز آویختن

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱۵
آن که را دانم که: اویم دشمنست
وز روان پاک بدخواه منست
هم به هر گه دوستی جویمش من
هم سخن به آهستگی گویمش من

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۲
کرد باید مر مرا و او را رون
شیر تا تیمار دارد خویشتن

رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۷۳
پس شتابان آمد اینک پیرزن
روی یکسو، کاغه کرده خویشتن

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۳
چرخ پنداری بخواهد شیفتن
زان همی پوشد لباس پر درن
شاخ را بنگر چو پشت دل شده
برگ را بنگر چو روی ممتحن
ابر آشفته برآمد وز دمن
[...]

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲
دوستان را بند گردان از وفا
ورنه باری از جفا دشمن من
چون نکردی یک زبانی لاله وار
ده زبانی نیز چون سوسن مکن
بد خوئی با هیچ کس هرگز مکن
[...]

سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱۰ - در ترجیع بند در مدح مجدالملک گوید
صاحب صاحب نسب مخدوم من
عمده دولت قوام الدین حسن
صاحب صاحب نسب مخدوم من
عمده دولت قوام الدین حسن
صاحب صاحب نسب مخدوم من
[...]

عطار » منطقالطیر » حکایت سیمرغ » حکایت سیمرغ
چون نه سر پیداست وصفش را نه بن
نیست لایق بیش از این گفتن سخن

عطار » منطقالطیر » حکایت بوتیمار » گفتگوی مرد دیدهور با دریا
خشک لب بنشستهام مدهوش من
زآتش عشق آب من شد جوش زن

عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت محمود و ایاز
چون همه مرغان شنودند این سخن
نیک پی بردند اسرار کهن

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
آن دگر یک گفت تا کی زین سخُن؟
خیز در خلوت خدا را سجده کن

عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
حلقه در گوش توام ای سیم تن
حلقهای از زلف در حلقم فکن
