عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶
پیر ما میرفت هنگام سحر
اوفتادش بر خراباتی گذر
نالهٔ رندی به گوش او رسید
کای همه سرگشتگان را راهبر
نوحه از اندوه تو تا کی کنم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۰
گر ز سر عشق او داری خبر
جان بده در عشق و در جانان نگر
چون کسی از عشق هرگز جان نبرد
گر تو هم از عاشقانی جان مبر
گر ز جان خویش سیری الصلا
[...]
عطار » نزهت الاحباب » بخش ۱۹ - غزل
هی که را رنگی بود بی کر و فر
بیشکی هر کس برو دارد نظر
و آن کس را کاتشی در جان بود
آتشش در جان چه باشد کارگر
ترک چشمی هر کرا زد ناوکی
[...]
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
بست موری را کمر چون موی سر
کرد او را با سلیمان در کمر
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
کوه را هم تیغ داد و هم کمر
تا به سرهنگی او افراخت سر
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
باز در یعقوب سرگردان نگر
چشم کرده در سر کار پسر
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » فی التوحید باری تعالی جل و علا
باز ایوب ستمکش را نگر
مانده در کرمان و گرگان پیش در
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
گه نهد بر فرق نرگس تاج زر
گه کند در تاجش از شبنم گهر
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
آب را نامانده آبی بر جگر
وآبش از شوق تو بگذشته ز سر
عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
نیم جزوم بی تو من، در من نگر
کل شوم گر تو کنی در من نظر
عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلة امیرالمؤمنین عمر رضی الله عنه
آنک دارد بر صراط اول گذر
هست او از قول پیغمبر عمر
عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلة امیرالمؤمنین عثمان رضی الله عنه
هم هدایت در جهان و هم هنر
امتش در عهد او شد بیشتر
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » درتعصب گوید
بر تو گر این خواجگی آید به سر
زین غمت صد آتش افتد در جگر
عطار » منطقالطیر » در تعصب گوید » حکایت عمر که میخواست خلافت را بفروشد
چون اویس این حرف بشنید از عمر
گفت تو بگذار و فارغ در گذر