عطار » منطقالطیر » فی التوحید باری تعالی جل و علا » حکایت عیاری که اسیر نان و نمک خورده را نکشت
هست کاری پشت و رو نه سر نه پای
روی در دیوار و پشت دست خای
عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » حکایت مادری که فرزندش در آب افتاد
در تحیر طفل میزد دست و پای
آب بردش تا بناب آسیای
عطار » منطقالطیر » فی فضائل خلفا » فی فضیلةامیرالمؤمنین علی رضی الله عنه
ساقی کوثر، امام رهنمای
ابن عم مصطفا، شیرخدای
عطار » منطقالطیر » داستان همای » احوال سلطان محمود در آن جهان
خشک بادا بال و پر آن همای
کو مرا در سایهٔ خود داد جای
عطار » منطقالطیر » حکایت صعوه » حکایت یعقوب و فراق یوسف
چون ز خواب خوش بجنبید او ز جای
جبرئیل آمد که میگوید خدای
عطار » منطقالطیر » پرسش مرغان » حکایت محمود و ایاز
خورد سوگندان که در ره هیچ جای
نه باستادم نه بنشستم ز پای
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
چون مرید شیخ باز آمد به جای
بود از شیخش تهی خلوتسرای
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
از رهش بردی، به راه او درآی
چون به راه آمد، تو همراهی نمای
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مرد بت پرستی که بت را خطاب میکرد و خدا خطابش را لبیک گفت
هم ندید آن بنده را، گفت ای خدای
سوی او آخر مرا راهی نمای
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » عابدی که پس از سالها عبادت به نوای مرغی دل خوش کرده بود
هست قصری زرنگار و دلگشای
خلق را نظارهٔ او جان فزای
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت عنکبوت و خانهٔ او
ناگهی باشد که آن صاحب سرای
چوب اندر دست، استاده بپای
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خفاشی که به طلب خورشید پرواز میکرد
دیگری پرسید ازو کای رهنمای
چون بود گر امر میآرم بجای
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خسروی که به استقبالش شهر را آراسته بودند و او فقط به آرایش زندانیان توجه کرد
نیست اینجا هیچ چیزی دل گشای
جز سربریده و جز دست و پای
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت بندهای که با خلعت شاه گرد راه از خود پاک کرد و بردارش کردند
دیگری گفتش که در راه خدای
پاک بازی چون بود ای پاک رای
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت ذالنون که چهل مرقع پوش را که جان داده بودند دید
گفتم آخر این چه کارست ای خدای
سروران را چند اندازی ز پای
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مردی غازی و مردی کافر که مهلت نماز به یکدیگر دادند
کای همه بد عهدی از سر تا بپای
خوش وفا و عهد میآری بجای