گنجور

عطار » منطق‌الطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید

 

هاتفی گفتش که ای حیران راه

هر کسی را راه ندهد پادشاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید

 

پس بدو گفتند ای دانای راه

بی‌ادب نتوان شدن در پیش شاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عزم راه کردن مرغان » تحیر بایزید

 

بر سر منبر شوی این جایگاه

پس بساز این قوم خود را ساز راه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مسعود و کودک ماهیگیر

 

دولتی تر از منی این جایگاه

زانک ماهی گیر تو شد پادشاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خونیی که به بهشت رفت

 

چون تو هرگز راه نشناسی ز چاه

بی عصا کش کی توانی برد راه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خونیی که به بهشت رفت

 

در نهان در زیرچشم آن پیر راه

کرد درمن طرفة العینی نگاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن

 

دیگری گفتش که‌ای پشت سپاه

ناتوانم، روی چون آرم به راه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن

 

لشگرش بر پیر بگرفتند راه

ره نماند آن پیر را جز پیش شاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت سلطان محمود و خارکن

 

آن خرک می‌راند تا نزدیک شاه

چون بدید او را، خجل شد پیرراه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دیوانه‌ای که از مگس و کیک در عذاب بود

 

چون ز ره سر تافت مرد پر گناه

کی تواند یافت قرب پادشاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مرد توبه شکن

 

کرده بود آن مرد بسیاری گناه

توبه کرد از شرم، بازآمد به راه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت زاهدی خودپسند که از مرده‌ای احتراز جست

 

چون بمرد آن مرد مفسد در گناه

گفت می‌بردند تابوتش به راه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتهٔ عباسه دربارهٔ روز رستخیز

 

عاصیان و غافلان را از گناه

رویها گردد به یک ساعت سیاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گم‌شدن شبلی از بغداد

 

گم شد از بغداد شبلی چندگاه

کس بسوی او کجا می‌برد راه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مفلسی که عاشق شاه مصر شد

 

حاجبی گفتا که هست او بی‌گناه

ازچه سربریدنش فرمود شاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار عباسه دربارهٔ نفس

 

چون مدد می‌گیرد این نفس از دو راه

بس عجب باشد اگر گردد تباه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی سالک ژنده‌پوش با پادشاه

 

ژنده‌ای پوشید، می‌شد پیر راه

ناگهان او رابدید آن پادشاه

عطار
 

عطار » منطق‌الطیر » عذر آوردن مرغان » گفتگوی سالک ژنده‌پوش با پادشاه

 

چون درآمد از همه سویی سپاه

هم تو بازافتی و هم نفست ز راه

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۳۰
sunny dark_mode