گنجور

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳ - مکاتبۀ منظوم

 

من که مُردم ز انتظارت ای فقیر

پس چرا دیر آیی امشب ای امیر

قدر وقت دوستانت را بدان

هفت و نیم است ای جوان پهلوان

انتظار است انتظار است انتظار

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳ - مکاتبۀ منظوم

 

بد بوَد چشم انتظاری ای فقیر

من هم اکنون بر همین دردم اسیر

من خبر دارم چه می آید به سر

دردمند از حال تو دارد خبر

لیک اینها از فراموشی بُوَد

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳ - مکاتبۀ منظوم

 

من که خوردم شام و رفتم توی جا

گر نمی خواهی بیایی هم میا

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳ - مکاتبۀ منظوم

 

هرچه در اشعار تو گشتم دقیق

اصل مطلب را نفهمیدم رفیق

گاه می گویی که داری انتظار

یعنی امشب انتظار من مدار

بعد می گویی فراموشت شده

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳۷ - سَجعِ مُهرِ شُتُر

 

گاه بارَم خار باشد گاه دُر

یار حاجی عَبدُهُ الرّاجی شتر!

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۴۸ - قطعه

 

قبض آقای کمال السلطنه است

بایدش امضا کنی بسیار زود

پس فرصتی با همین مَشدی سُهَیل

تا نمایم من دُعا بر آن وجود

گر رسوم از ما طمع داری بگو

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۵۷ - بامداد

 

صبحدم کاین مرغ گیهان آشیان

بال بگشاید فراز کوهسار

پنجه و منقار نورافشان او

پرده شب را نماید تار و مار

در چمن پروانه عاشق منش

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۸۵ - مزاح با وثوق الدوله

 

ای وثوق الدوله آمد فصل دی

فصل دی آمد وثوق الدوله ای

بند بندم این گواهی می دهد

یک شکر لب چون تو در آفاق نی

بسکه آب هندوانه می خوری

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۸۶ - ماده تاریخ وفات میرزا عارف (۱۳۰۷ هق)

 

میرزا عارف که زیر بار فضل

قد تیرش چون کمان آمد دو تای

رنج ها برد از پی تحصیل علم

تا به ملک علم شد کشور گشای

شد پسند حضرت میر نظام

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قالب‌های نو » شمارهٔ ۲ - بامداد

 

صبح دم کاین طایر چرخ آشیان

آفتابی گردد از بالای کوه

تفته رخ، بال کوبان، پرزنان

از پر و بالش چمن گیرد شکوه

نغمه خوان مرغ سحر بر شاخسار

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰

 

خواهد اینک ز جناب تو بار

بندۀ ناچیز تو عبدالحمار !

ایرج میرزا