گنجور

 
ایرج میرزا

صبح دم کاین طایر چرخ آشیان

آفتابی گردد از بالای کوه

تفته رخ، بال کوبان، پرزنان

از پر و بالش چمن گیرد شکوه

نغمه خوان مرغ سحر بر شاخسار

بینی آن پروانۀ خوش خال و خط

جسته بیرون از غلاف پیرهن

با پر و بالی پر از زرین نُقَط

سر زند یک یک به گُل های چمن

بوسد این را غبغب و آن را عذار

***

***

همچنان آن طفلک شیرین زبان

با رخی سرخ و سپید از شیر و خون

آن دو چشم برق زن چون اختران

سر کند شادان ز شادیجه برون

بنگرد اطراف خود را شاد خوار

با تبسم های شیرین تر ز قند

همچو پروانه گشاید بال و پر

بر جهد از جا چو از مجمر سپند

دست مادر بوسد و روی پدر

این در آغوشش کَشَد آن در کنار