کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
با لب تو جان شکار زلف تست
با رخ تو کار کار زلف تست
چشمۀ خورشید سوی روی تو
حلقۀ شب گوشوار زلف تست
در عروسیّ جمالت عقل را
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
باد نوروزی ره بستان گرفت
دست عاشق دامن جانان گرفت
نو عروسان چمن را دست ابر
پای تا سر در در و مرجان گرفت
صبح خندان چون دمی از صدق زد
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
اهل تو بازار گوهر بشکند
زلف تو ناموس عنبر بشکند
درّ دندان تو خون صف برکشد
شکّر اندر قلب لشکر بشکند
رنگ خون پیدا شود بر چهره ات
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
تا نگارم رای رفتن می زند
عشقش آتش در دل من می زند
هجر او خون دل من می خورد
وصل او می بیند و تن می زند
می خورم سیلیّ محکم از غمش
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷
تا دل اندر مهر دلبر بسته ام
در بروی خوشدلی در بسته ام
خوشدلم در عشق آن شیرین پسر
زانکه دل در تنگ شکر بسته ام
گرچه هستم چون کمر در بند او
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰
گر ترا گویم که عاشق نیستم
یا ز جان یار موافق نیستم
از منت باور مبادا این سخن
زانک در این قول صادق نیستم
عاشقم، عاشق، بآواز بلند
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱
جان که در عالم خود او را داشتم
بهر تو نا بوده اش انگاشتم
دیده را با نقش تو پرداختم
سسینه را از مهر تو انباشتم
مطبخ سودای خود یعنی دماغ
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸
راه بگشادند بر آیندگان
آفرین بر جان آسایندگان
جامه ها در رنگ گوناگون زدند
در چمن ها چهره آرایندگان
در نگر در عالم کون و فساد
[...]
کمالالدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱
گر بخواهی کشتنم یکبارگی
رحمتی آخر برین بیچارگی
عشق می بایست ما را، بس نبود
محنت تنهایی و آوارگی ؟
در فراقت جز غمم غموخواره نیست
[...]