گنجور

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۵

 

بس که آن گل صبحدم با آب و تاب آید برون

گر فشارم دیده برعکسش، گلاب آید برون

از فروغ چهره، ابرویش نمی آید به چشم

چون مه نو کز پناه آفتاب آید برون

نشکند بی دستبرد ساغر می سد شرم

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۶

 

می نماید خویش را عریان به رندان عاقبت

دختر رز را شود هر چند مینا پیرهن

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۰۸

 

جان من رفتی، چه سان خواهم ز هجران زیستن

چون مسافر گشت جان، یک لحظه نتوان زیستن

در(سه) فصل عمر باید سر به جیب غم کشید

تا توانی همچو گل یک فصل خندان زیستن

همزبان ناموافق، کم ز عزرائیل نیست

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۱۰

 

طالع برگشته کز وی می رسد ما را شکست

می زند شمشیر، اما در سپاه دیگران

گل به روی کار ما گرد کسادی می خورد

برزمین هرگز نمی ماند گیاه دیگران

بر نمی تابد دلم، می بایدش واریختن

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۱۵

 

بزم بی نور است، از جام طرب می نوش کن

شبچراغی شو، ز خجلت شمع را خاموش کن

شکوه ای دارد ز دست تندی آتش، سپند

پیش ازان کز سوختن تخمش برافتد، گوش کن

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۱۷

 

می رود از گردش گردون، چه زیبا و چه زشت

چون بغلتد شیشه، از وی درد و صاف آید برون

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۱۹

 

مطرب امشب دل به فکر حسن خلقش داده بود

زد نفس در کوچه نی، بوی عود آمد برون

شب که ابر زلف ساقی هر طرف زد برق حسن

آتش می از صراحی همچو دود آمد برون

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۲۳

 

شد سفید از انتظارت چشم تر، بنمای رخ

شیر چون در آب کردی، آب هم در شیر کن

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۲۸

 

هر چه می گویی، ز چشم عشوه پردازش بگو

وز اشارتهای ابروی اداسازش بگو

شکوه ناسازی هجران، به آن مه گفتنی ست

گر نبینی رو ازو، در پیش دمسازش بگو

کعبه در برروی مردم بسته، نامش را مبر

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۳۲

 

بهر حفظ سیم و زر، کارش درشتی کردن است

از بزرگ شهر ما، چون کوه همواری مجو

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۳۷

 

در ته دریا، تنش از تشنگی گردید خشک

ای صبا، حال صدف با ابر نیسانی بگو

دانش افروزی ندارد حاصلی جز دردسر

هرچه می گویی درین کار از پشیمانی بگو

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۳۸

 

گر بلغزد بر کنار جوی هستی پای سرو

سایه ات را می نشاند باغبان در جای سرو

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۴۱

 

نی به میناکار دارم، نی به خم، نی با سبو

ساقیا چندان بده ساغر که گویم بس، مده!

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۴۲

 

چرخ نامرد است، اگر مردی ازو یاری مخواه

خویش را در زیر بار یک جهان خواری مخواه

تا توان از تلخ و شیرین جهان پرهیز کرد

همچو چشم خوبرویان، غیر بیماری مخواه

در لباس خرمی صد عقده می روید ز دل

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۵۴

 

کاش عذری در گنهکاری نمی گفتم به یار

گفتمش عذری، ولی بسیار بدتر از گناه

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۵۸

 

یارب از نسرین، چراغ لاله را پروانه ده

دود ریحان را زگل، جوشی در آتشخانه ده

سنبل این دشت، بوی زلف لیلی می دهد

طره اش را از نسیم بید مجنون، شانه ده

می زند واعظ به سرمستان بزم عشق، طعن

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۶۱

 

طرح وارونی نشد در ساغرم اکنون پدید

چون حبابش کاسه گر، در اصل وارون ساخته

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۶۴

 

ساقیا لب تشنه ام، آبی چو لعل تر بده

جام سرشاری به عشق ساقی کوثر بده

از صدف در شیوه همت نژادی کم مباش

قطره ای گر می ستانی، در عوض گوهر بده

آسمان نامرد و من از تیغ جورش در هراس

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۶۷

 

ای گشوده چشمت از هر سو در میخانه ای

وز شراب غمزه ات پر گشته هر پیمانه ای

گر خرابی ره نیابد در غم آباد جهان

از کجا آید به کف، دیوانه را ویرانه ای

نیست در زلف سیاهش، گرم جولان شانه ای

[...]

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۶۶۸

 

داغ رشک باغبان کهنه اش گل می کند

بلبل ما چون ببیند باغبان تازه ای

یاد آن بزمی که از نزدیکی مینای وصل

جسم زارم همچو ساغر یافت جان تازه ای

طغرای مشهدی
 
 
۱
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
sunny dark_mode