کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۴
ای صبا بر خاک کوی یار ما خوش میروی
شبه سراندازان بر آن زلف دوتا خوش میروی
میروی و باز میگویی به زلفش خال ما
گرچه میگویی پریشان ای صبا خوش میروی
واعظا تحسین خود تا کی که خوشها میروم
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۵
ای صبا تاکی به زلف بار بازی می کنی
سر دهی بر باد چون بسیار بازی می کنی
از هوا گر بر زمین افتی چو زلف او رواست
بر رسنها چون شبان تار بازی می کنی
با لب او عشق میبازی دلا خونت حلال
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۶
ای گل روی ترا چون من بهر سو بلبلی
از تو دارد این مثل شهرت که شهری و گلی
می کند در دور حسنت دل همه وقتی خروش
وقت گل هرگز نباشد بلبلی بی غلغلی
زلف بر رخ به تشویش است ز آه سرد ما
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۱
باز بگذشتی بر آن زلفه ای نسیم مشکبوی
در شب تاریک چون رفتی برآن راه چو موی
گفتمش بر لوح رخسار تو بی معنیست خط
گفت خط خالی ز معنی نیست بی معنی مگوی
گرچه رقت آن عارض چون آب باز از جوی چشم
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۹۷
تا کی ای مونس دلم بیموجبی غمگین کنی
گریههای تلخ من بینی و لب شیرین کنی
چون هلاک جان خود خواهم به زاری و دعا
ناشنیده آرزو در زیر لب آمین کنی
گفته ای جانت به کام دل رسانم یا به لب
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴۹
گر به فردوسی از حریم وصل نگشانی دری
پیش هر حوری ز آب دیده باشد کوثری
گرنه در هر غرفه زنجیری بود از موی دوست
در بهشت از هر دری آید عذاب دیگری
گرنه آن سرو افکند بر شاخ طوبی سایه
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶۵
من کیم گفتی که گویم خاک نعلین منی
ماه من تا چند نعل باژگونه میزنی
گفته بودی دامنم روزی به دست افتد ترا
وعده افتادگان در پای تا کی افکنی
دم به دم آهنگ رفتن میکنی از پیش من
[...]