گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۵

 

هندوی آن کاکل ترکانه می باید شدن

یا چو هندو بنده ی ترکان نمی باید شدن

ماه بزم افروز عالم سوز من چون حاضرست

پیش شمع عارضش پروانه می باشد شدن

تا مگر گنجی بدست آید ترا عمری دراز

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۱

 

نی نگر با اهل دل هر دم بمعنی در سخن

بشنو از وی ماجرای خویش بیخویشتن

بلبل بستانسرا بین در چمن دستانسرا

و او چو من دستان زن بستانسرای انجمن

گر در اسرار زبان بی زبانان می رسی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

سرو را گل بار نبود گر بود نبود چنین

سرو گل رخسار نبود ور بود نبود چنین

دیدمش وی بر سر گلبار و گفتم راستی

سرو در گلبار نبود ور بود نبود چنین

طرّه هندوش بین کاندر همه هندوستان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۴

 

خطّ زنگاری نگر از سبزه برگرد سمن

کاسه ی یاقوت بین از لاله در صحن چمن

یوسف گل تا عزیز مصر شد یعقوب وار

چشم روشن می شود نرگس ببوی پیرهن

نو عروس باغ را مشّاطه ی باغ صبا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹

 

ای ز سنبل بسته شادروان مشکین بر سمن

راستی را چون قدت سروی ندیدم در چمن

زنگیان سودائی آن هندوان دل سیاه

و آهوان نخجیر آن ترکان مست تیغ زن

رویت از زلف سیه چون روز روشن در طلوع

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

صید شیران می کند آهوی رو به باز او

راه بابل می زند هاروت افسون ساز او

هر شبی بنگر که بر مهتاب بازی می کند

هندوان زلف عنبر چنبر شب باز او

از چه روی ابروی زنگاری کمان او کمان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹

 

ترک من خاقان نگر در حلقه عشّاق او

ماه من خورشید بین در سایه ی بغطاق او

خان اردوی فلک را کافتابش می نهند

بوسه گاهی نیست الا کوکب بشماق او

گرچه چنگزخان بشمشیر جفا عالم گرفت

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

دوش می کردم سئوال از جان که آن جانانه کو

گفت بگذر زان بت پیمان شکن پیمانه کو

گفتمش پروانه شمع جمال او منم

گفت اینک شمع را روشن ببین پروانه کو

گفتمش دیوانه ی زنجیر زلفش شد دلم

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۹

 

ای خوشا مست و خراب اندر خرابات آمده

فارغ از سجاده و تسبیح و طامات آمده

نفی را اثبات خود دانسته و اثبات نفی

و ایمن از خویش و بری از نفی و اثبات آمده

کرده ورد بلبل مست سحر خیز استماع

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۳۷

 

چون بر آرد آفتاب از قلب دریا ماهئی

دیدم اندر قعر و نام یار شد روشن مرا

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۴۹

 

قلب عکس و عکس قلب قلب را ترکیب کن

تا بدانی نام آن سرو سمن سیمای من

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۵۰

 

گفتمش نام تو ای سیمین تن آخر چیست گفت

چون مرا با زر ببینی نام من روشن کنی

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۵۸

 

ای جوان چون نام دلدارم نمی دانی که چیست

روی مغلوب مصحّف را بنه بر پای پیر

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۶۳

 

قلب نعل و پای مقلوب مصحّف را بزن

بر سر شه تا بدانی نام سیم اندام من

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » معمّیات » شمارهٔ ۶۵

 

نام آنکو صد یک حسنش نباشد آفتاب

در حساب ارزانک سیصد نیست صد باری بود

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode