گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۱

 

شهپر پروانه ما را جلا در آتش است

صیقل آیینه تاریک ما در آتش است

گرم رفتاران نمی بینند زیر پای خویش

گر به آب خضر افتد راه ما در آتش است

عارفان از قهر بیش از لطف می یابند فیض

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۲

 

با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است

با دهان خشک مردن، بر لب دریا خوش است

نیست پروا تلخ‌کامان را ز تلخی‌های عشق

آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است

کوهِ طاقت برنمی‌آید به موج حادثات

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۳

 

گر نباشد حسن معنی، خط زیبا هم خوش است

گر زبان گویا نباشد، دست گویا هم خوش است

شمع هم یاری است در هر جا نباشد آفتاب

گر دل روشن نباشد، چشم بینا هم خوش است

طفل طبعان را تماشا عمر ضایع کردن است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۴

 

از زمین آرامش و از آسمان جولان خوش است

نقطه پا بر جا خوش و پرگار سرگردان خوش است

یوسف بی عیب را پیراهنی در کار نیست

سرو سیمین از لباس عاریت عریان خوش است

از تریهای فلک بی حاصلان خون می خورند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۵

 

عاجزی از عاشق، از معشوق طنازی خوش است

از سپند افتادن، از آتش سرافرازی خوش است

کوهکن حیف است فارغبال دارد تیشه را

ناخنی تا هست در کف، سینه پردازی خوش است

خون دل در ساغر روشندلان زیبنده است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۶

 

هر که شد با درد قانع از مداوا فارغ است

نرگس بیمار از ناز مسیحا فارغ است

طفل طبعان را دل از بهر تماشا می دود

خو به عزلت کرده از سیر و تماشا فارغ است

خارخار آرزو در سینه عشاق نیست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۷

 

از پریشان خاطری دلهای حیران فارغ است

دیده قربانی از خواب پریشان فارغ است

می گزد اوضاع دنیا مردم آگاه را

پای خواب آلوده از خار مغیلان فارغ است

نیست در دلهای روشن آرزو را راه حرف

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۸

 

شاخ گل را از سراپا چهره تنها نازک است

نازک اندامی که من دارم سراپا نازک است

آرزوی بوسه در دل خون شود عشاق را

گر بگویم چهره او تا کجاها نازک است

از بیاض گردنش پیداست خون عاشقان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱۹

 

در دل هر کس بود درد طلب در منزل است

آب در گوهر ز بی تابی به دریا واصل است

مرکب آزاد مردان می شود دنیای پوچ

از سبکروحی خس و خاشاک را کف ساحل است

مردم آزاده دست از تن پرستی شسته اند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۰

 

این ز همت خالی و آن از طبع پر می شود

دست عالی زین سبب بهتر ز دست سافل است

چون بود انگور شیرین، باده گردد تلخ تر

می شود دیوانگی کامل، خرد چون کامل است

خرمن بی حاصلان از خوشه پروین گذشت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۱

 

صفحه رخسار تا ساده است فرد باطل است

خال تا خط برنیارد دانه بی حاصل است

دستگاه حسرت عاشق ز وصل افزون شود

حاصل سرو از بهار خوش ثمربار دل است

بی قراران بیشتر از وصل لذت می برند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۲

 

نیست یک تن در جهان گویا، اگر گویا دل است

چشم بینا پرده خواب است اگر بینا دل است

هست از وحدت خزان و نوبهار او یکی

بوستان آفرینش را گل رعنا دل است

هیچ جا چون شعله جواله اش آرام نیست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۳

 

چشم خواب آلودگان در انتظار منزل است

دیده بیدار دل آیینه دار منزل است

در بیابانی که نعل شوق ما در آتش است

کعبه چون سنگ فلاخن بی قرار منزل است

در فلاخن می گذارد رهروان را کجروی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۴

 

سعی در تحصیل اسباب جهان بی حاصل است

آنچه نتوان برد با خود، جمع آن بی حاصل است

نیل چشم زخم می باید سعادتمند را

شکوه کردن ای هما از استخوان بی حاصل است

می نماید هر چه هست آیینه از زیبا و زشت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۵

 

با کمال قرب، از جانان دل ما غافل است

زنده از دریاست ماهی و ز دریا غافل است

آسمان سنگدل از گریه ما غافل است

گوش سنگین صدف از جوش دریا غافل است

چهره دل ترجمان رازهای عالم است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۶

 

از بدن آزادی جانهای غافل مشکل است

پای خواب آلود بیرون کردن از گل مشکل است

برنگردد جسم، یک پهلو به هر جانب فتاد

راست گردانیدن دیوار مایل مشکل است

جان عاشق در تن خاکی چسان گیرد قرار؟

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۷

 

از تن خاکی به جد و جهد رستن مشکل است

رشته جان را به زور خود گسستن مشکل است

رستمی باید که بیژن را برون آرد ز چاه

بی کمند جذبه از دنیا گسستن مشکل است

در تنور سرد خودداری نمی آید ز نان

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۸

 

پیش آن لب بر جگر دندان فشردن مشکل است

با وجود باده خون خویش خوردن مشکل است

تربیت را در نهاد سخت رو تأثیر نیست

زردی از آیینه فولاد بردن مشکل است

می توان داغ کلف بردن به آسانی ز ماه

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۲۹

 

جمع دل در عالم اسباب کردن مشکل است

حفظ خرمن در ره سیلاب کردن مشکل است

رخنه ای از هر بن مو هست در ملک بدن

حفظ این منزل ز چندین باب کردن مشکل است

می کند کار نمک با دیده ها موی سفید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳۰

 

خانه تن را به جان آباد کردن مشکل است

بر سر ریگ روان بنیاد کردن مشکل است

بیستون پهلو تهی از تیشه فرهاد کرد

پنجه در سر پنجه فولاد کردن مشکل است

دل سیه ناگشته در احیای او تعجیل کن

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۳۴۲
۳۴۳
۳۴۴
۳۴۵
۳۴۶
۶۹۹
sunny dark_mode