انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۱ - در غیبت پیروزشاه از بلخ و تهنیت قدوم او
احمد مرسل ز خاک مکه چون هجرت گزید
مدتی آن خطه بود انگشت نومیدی گزان
باز چون باز آمد از اقبال میمون موکبش
تازه شد چون در سحرگاهان گل از باد بزان
بلخ را پیروز شاه احمد همان هجرت نمود
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۶ - فی اقتراح الذهب
ای فلک قدری که در انگشت قدر و همتت
از شرف مهر فلک زیبد همی مهر نگین
هست یسر خادمان از خاتم تو در یسار
هست یمن چاکران از خامهٔ تو در یمین
مادحت را تا بدان رخ برفروزاند چو شمع
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۹ - در مدح سلطان ملکشاه ثانی
شادباش ای خسرو عادل عماد دین و داد
دیر زی ای ناصر جاه امیرالموئمنین
ای ملکشاه معظم ای خداوند جهان
ای تو دارای زمان و ای هم تو دارای زمین
خسروانت زیر فرمان پهلوانان زیر حکم
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۱۵ - در مرثیهٔ مجدالدین ابوالحسن عمرانی
هیچ میدانی که در گیتی ز مرگ بوالحسن
چرخ جز قحط کرم دیگر چه دارد فائده
ای دریغا آنکه چون یادش کند گوید جهان
ای دریغا حاتم طایی و معن وائده
روزهٔ روزی درآمد خواجه بیروزی مباش
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۲۹ - شراب خواهد
ای رخ و فرزین نهاده چرخ را در حل و عقد
جز تو کس را اطلاعی نیست بر اسرار او
چون رخ شطرنج پیش خدمت آمد انوری
میدهش چندان که چون فرزین شود رفتار او
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۳۱ - در مدح و تهنیت
ای جهان را موسم آزادگی ایام تو
بنده کرده یک جهان آزاد را انعام تو
سرمهٔ چشم ملک گردی و آن از راه تو
حلقهٔ گوش فلک حرفی و آن از نام تو
دست تقدیر آسمان را پی کند گر دور او
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴۶ - در هجو قاضی ناصح
آنکه سایهاش کس ندید از غایت ستر و صلاح
باصلاح صالحی شد آفتاب از واضحی
گرچه رای هوشیارت ناصح احوال تست
یک نصیحت گوش دار از بنده قاضی ناصحی
هرکه بر درگاه و اندر مجلس تست از خدم
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴۷ - در وصف بزرگی و کرم صاحب ترمد
دی ز من پرسید معروفی ز معروفان بلخ
از شما پوشیده چون دارم عزیز شادخی
گفت گیتی را سه دریا داد گیتی آفرین
هریکی زیشان محیط از غایت بیبرزخی
آن به ترمدوان به موصول وان سه دیگر در هرات
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۵۷ - در عذر قی کردن در مجلس شراب گفته
ای برادر گر مزاج از فضله خالی آمدی
آدمی پس یا ملک یا دیو بودی یا پری
ور قوای ماسک و دافع نبودی در بدن
طفل را از پایهٔ اول نبودی برتری
طبع اگردست تصرف برکشیدی وقت خواب
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۶۲ - در هجا
خون خواجه کعبه است و نان او بیتالحرام
نیک بنگر تا به کعبه جز به رنج تن رسی
بر نبشته برکنار نان او خطی سیاه
لم تکونوا بالغیه الا بشق الا نفس
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۶۴ - در تهنیت
ای خداوندی که بر روی زمین فرمان تو
چون قضای آسمان شد نافذ فی کل شیی
پیش قدرت پشت گردون از تواضع داده خم
نزد رایت روی خورشید از خجالت کرده خوی
سرو آزاد ار قبول بندگی یابد ز تو
[...]
انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸۸ - در حکمت و موعظه
صفهای را نقش میکردند نقاشان چین
بشنو این معنی کزاین خوشتر حدیثی نشنوی
اوستادی نیمهای را کرد همچون آینه
اوستادی نیمهای را کرد نقش مانوی
تا هر آن نقشی که حاصل باشد اندر نیمهای
[...]