گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۴

 

ساقی ار خواهی کنی احباب را گردآوری

همچو ساغر کن شراب ناب را گردآوری

در بیابان طلب از رهروان آگه است

می کند هرکس چو گوهر آب را گردآوری

کرده ضبط گریه ام عاجز، وگرنه می کند

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح حضرت امیرالمؤمنین علی (ع)

 

عاقبت گردید از طبع غرورافزای من

نقطهٔ قاف قناعت، دانهٔ عنقای من

درخور امید من، کامی ندارد آسمان

از ترنج سبز او، کی بشکند صفرای من

از غرور طبع باشد گر سخن کم می کنم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح حضرت امام رضا (ع)

 

رفته در تاب و به کف بگرفته تیغی همچو آب

بهر قتلم می رسد آن شوخ با این آب و تاب

زنده می گردم پس از مردن چو بر من بگذرد

می شود بیدار، چون بر خفته تابد آفتاب

در محیط حسن او ترسم پی نظاره ای

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مدح امام علی بن موسی الرضا (ع)

 

ای غمت بی حاصلان را حاصل نیک اختری

داغ سودای تو بر سرها نشان سروری

شوق کویت بیدلان را توشه ی آوارگی

فکر وصلت مفلسان را مایه ی سوداگری

می زند چشم تو مژگان برهم و دل می برد

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در ستایش شاه عباس

 

کی توانی برد سوی منزل مقصود راه

توشه ی تن تا نسازی پاره ی دل همچو ماه

از خطر در سیرگاه این چمن ایمن مباش

چهچه بلبل ندانی چیست، یعنی چاه چاه

خوش نشین این گلستان باش همچون نخل موم

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - در مدح اسلام خان و توصیف قصر او

 

شد بهار و زین حصار نیلگون کرد انتخاب

از پی بزم شرف، برج حمل را آفتاب

گل شکفت، از رخ نقاب گلستان برداشتند

بر جهان شد رازهای خاک، روشن تر ز آب

بر سمند باد، سوی بوستان آمد بهار

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - در تهنیت وزارت یافتن اسلام خان

 

ای سواد هند از کلکت نگارستان چین

کار و بار ملک هرگز این سر و سامان نداشت

نامه ی اقبال پیش از کلک دولت پرورت

داشت گرچه رونقی، اما به این عنوان نداشت

رشک بر شاه جهان آید سکندر را که او

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳ - در تقاضا

 

ای شکنج آستینت موج دریابار جود

ای سپهر پیر را ذات تو فرزند خلف

کاروانی کز دیار همتت گردد روان

نقش پای ناقه اش گوهر دهد همچون صدف

روی بر خاک درت سوده ست بهر کسب نور

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - راه گم کردن در نجف معلی

 

یک شبی هنگام برگردیدن از طوف نجف

ره غلط کرده، رهم بر طرفه صحرایی فتاد

وادیی پر دغدغه چون وادی سوداییان

عرصه ای پرفتنه همچون باطن اهل فساد

دست از جان شسته، گردد آب سوی او روان

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱ - در توصیف خانه ی اسلام خان

 

این نگارین خانه را دیوار و در آیینه است

طاق او چون بال طاووس است و پر آیینه است

از نسیم گل سبکتر رو، که این گلزار را

جای برگ گل به روی یکدگر آیینه است

طرفه تأثیری درو آیینه را رو داده است

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶ - در آزار دمل خود

 

آه ازین دمل که شد از سینهٔ من آشکار

خون چو پیکان می‌چکد از غنچهٔ پستان مرا

هردم شیری که از پستان مادر خورده‌ام

قطره‌قطره می‌کشد ایام از پستان مرا

دشمنی چون عشق دارم در قفای خود، ازان

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - هجو ملا وفا

 

منزل اهل سخن، ملا وفا کز شرم او

لفظ را معنی به روی خویش برقع می‌کند

گاه بر ریش سخن از دخل گردد شیشه بند

گاه در... غزل، انگشت مصرع می‌کند

همچو عنبر کز تصرف معده ناخوش سازدش

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۹ - هجو کاتب

 

کاتبی دارم که چون بر دست گیرد خامه را

هر سخن را دخل بیجایی کند موی دماغ

افکند هر مصرعی را عضوی از اعضا ز سهو

می کند هر حرف را از نقطه ی بیهوده داغ

دست خود هرگه به سوی خامه برد، از بیم او

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱

 

کار با جمعی مرا افتاده در بحث سخن

بی سر و پا جمله همچون ساکنان بادیه

هرزه گویی چند همچون سرخوشان انجمن

مرده رنگی چند همچون تشنگان بادیه

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵ - هجو کسی

 

خواجه از بس ممسک و رذل و خسیس افتاده است

گر شکست عمر بیند، از شکست نان به است

صورت زشتش خبر از معنی او می دهد

ظاهری دارد که از وی باطن شیطان به است

نفعی از هرکس که بیند، بهتر از فرزند اوست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۷ - در باب منع بواب که اجازهٔ آمدن نداد

 

صاحبا! مقصود صاحب دولتان از پرده دار

غیر ازین نبود که او مانع شود بیگانه را

من که چون دود سپندم خانه زاد بزم تو

نیست لایق تا به من هم خواند این افسانه را

منع کن او را ز مانع گشتن من، زان که نیست

[...]

سلیم تهرانی
 

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۸ - بی سواری در سواد هند بودن مشکل است

 

بی سواری در سواد هند بودن مشکل است

اسب من مرد و دلم در اضطراب افتاده است

بس که تر دارد پیاده رفتنم، هرکس که دید

گوید این بیچاره پنداری در آب افتاده است!

دست من شد مدتی کز دامن زین کوته است

[...]

سلیم تهرانی
 
 
۱
۱۲
۱۳
۱۴
sunny dark_mode