گنجور

سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۱

 

چیست دانی داغ دل، جام شراب زندگی

عشق عالم‌سوز، تیغ آفتاب زندگی

خضر از سرچشمهٔ خم بی‌خبر افتاده است

جوهر می آتش مرگ است و آب زندگی

در قیامت از متاع دین و ایمانم مپرس

[...]

سلیم تهرانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۰۰

 

جلوه برقی است نور آفتاب زندگی

گردش چشمی است دوران حباب زندگی

از وجود ما گل آلودست این آب زلال

ورنه دردی نیست در جام شراب زندگی

جلوه صبح نشاطش خنده واری بیش نیست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷۰۱

 

من گرفتم برنیارد موج شمشیر از نیام

از هوای خود خطر دارد حباب زندگی

در درازی عمر ما از خضر کوتاهی نداشت

رشته ما شد گره از پیچ و تاب زندگی

هر که دیوار یتیمی را چو خضرآباد کرد

[...]

صائب تبریزی
 

قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

در زمان ما نمی‌بارد سحاب زندگی

خشک گردیده‌ست در سرچشمه آب زندگی

از جفای بی‌حد ایام و گردش‌های دهر

گشته کوته رشته عمرم ز تاب زندگی

نیست آسایش به بزم دهر، در مینای تن

[...]

قصاب کاشانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴

 

آمدی وصلت به جامم ریخت آب زندگی

رفتی و در ساغرم خون شد شراب زندگی

خالی از معنی بود این دفتر از هم گو بپاش

همچو اوراق خزان ما را کتاب زندگی

بود عافل از شهادت خضر در ظلمت شتافت

[...]

مشتاق اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۹

 

جاودان داریم در ساغر شراب زندگی

من ز صهبای محبت خضر از آب زندگی

زندگی دارد شتاب و ساقی دوران درنگ

بادرنگ او نمی سازد شتاب زندگی

زاختر بد روزی آن ماه جهانتاب از درم

[...]

سحاب اصفهانی
 

فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰ - در زندان قصر

 

ریز بر خاک فنا ای خضر آب زندگی

من ندارم چون تو این اندازه تاب زندگی

دفتر عمر مرا ای مرگ سرتاپا بشوی

پاک کن با دست خود ما را حساب زندگی

خواب من خواب پریشان خورد من خون جگر

[...]

فرخی یزدی
 
 
sunny dark_mode