گنجور

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۲ - دیدار

 

دیدم اندر گردش بازار عبداللّه را

این عجب نبود که در بازار بینم ماه را

مردمان آیند استهلال را بالای بام

من به زیر سقف دیدم روی عبداللّه را

یوسُفِ ثانی به بازار آمد ای نَفسِ عزیز

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۷ - خوشامد به شاه در مهمانیِ وزیر

 

تا شهنشاهِ جهان گردید مهمانِ وزیر

متّفق دید آسمان بختِ جوان با رایِ پیر

عمر ها پرورده شد در مرتعِ گردون حَمَل

تا چنین روزی شود طبخِ خدیوِشیر گیر

شیرِ گردون کرد فر به خویش را تا آورند

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱۸ - مزاح با یکی از وزیران

 

بیضه‌ام رنجور شد از بیضه‌ات دور ای وزیر

پرسشی کن گاه‌گاه از حالِ رنجور ای وزیر

دیر گاهی شد که از احوالِ تخمم غافلی

این چنین غفلت بود از چون تویی دور ای وزیر

از همان روزی که شد با تو امورِ خارجه

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » غزل‌ها » شمارهٔ ۲

 

روزگار آسوده دارد مردم آزاده را

زحمتِ سِندان نمی آید در بگشاده را

از سرِ من عشق کی بیرون رود مانندِ خلق

چون کنم دور از خود این همزادۀ آزاده را

خوش نمی آید به گوشم جز حدیثِ کودکان

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » غزل‌ها » شمارهٔ ۸

 

چون خورم می در سرم سودایِ یار آید پدید

راست باشد این مثل کز کار کار آید پدید

جهد کردم تا نگویم رازِ دل بر هیچکس

می کشان را رازِ دل بی اختیار آید پدید

گر مرا آسوده بینی در غمش نبود شگفت

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » غزل‌ها » شمارهٔ ۱۶

 

باز روز آمد به پایان شامِ دلگیر است و من

تا سحر سودایِ آن زلفِ چو زنجیر است و من

دیگران سر مست در آغوشِ جانان خفته اند

آنکه بیدارست هر شب مرغِ شبگیر است و من

گفته بودم زودتر در راهِ عشقت جان دهم

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » مثنوی‌ها » شمارهٔ ۳۳ - غَلَبه بر خَشم

 

پیش تر زان کِت غَضَب گردد عیان

از اَلِف تا یا اَلفبا را بخوان

کاندر این ضِمن اُفتَدَت صَفرا ز جوش

از جُنون فارِغ شَوی آیی به هوش

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۱۸ - کوه نور

 

دیده ام من رُبعِ مَسکون را، برادر جان من!

در تمام ربع مسکون این چنین کون هیچ نیست

کوهِ نور است آن کفل در پشتِ آن دریایِ نور

کوه و دریایی چنین در ربع مسکون هیچ نیست!

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۴۵ - رم

 

یارب این عادت چه می‌باشد که اهل ملک ما

گاه بیرون رفتن از مجلس ز در رم می‌کنند

جمله بنشینند با هم خوب و برخیزند خوش

چون به پیش در رسند از همدگر رم می‌کنند

همچنان در موقع وارد شدن در مجلسی

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۴۹ - علت بی‌تابی نوزاد

 

هیچ می‌دانی تو هر طفلی که آید در جهان

از چه توأم با عُوَیل و ضَجه و زاری بُوَد

گرچه خون می‌خورده اندر حبس تاریک رحم

وین زمانش نوبت شیر و شکر خواری بود

این از آن باشد که در لوح ازل بیند ز پیش

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۸۳ - قربان کمال السلطنه

 

روز قتل ابن ملجم لعنت الله علیه

دوستان بودند مهمان کمال السلطنه

حیف از فرط کسالت طبعم از گفتن بریست

این قدر گویم که قربان کمال السلطنه

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۸۸ - تقاضا گله از مُعز الملک

 

ای معزالملک ای اندر سخا ضرب المثل

از چه رو شعر و خط ما را گرفتی سرسری؟

بد نکردم من که چونین گوهر ارزنده را

با ادب کردم نثار بزم چون تو گوهری

شعر و خط من بود آن گوهر سنگین بها

[...]

ایرج میرزا
 

ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸

 

این هلال ابرو دو سال بعد ماهی می‌شود

در میان گلرخان صاحب کلاهی می‌شود

خلق می‌گویند مستوفی الممالک آدمست

در میان خلق گاهی اشتباهی می‌شود

ایرج میرزا
 
 
sunny dark_mode