گنجور

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۶ - ظل یزدان

 

دی شنیدم کز سمند افتاد آن کاندر رهش

خاک بودن توتیای چشم کیوان بودن است

آسمانش درخیال فرش مجلس گشتن است

آفتابش در هوای گردد امان بودن است

چون شنیدم این خبر پژمرده گشتم عقل گفت

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۸ - فراز و نشیب

 

اندر این بزم از دوکس شرمنده ام دائم که باز

آنکه بیرونم کشدبعد از قدم کفش من است

اول از بالانشین خود که بعد از وی منم

بعد از آن زیردست خود که هم کفش من است

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۱۹ - بخل بی نهایت

 

همدمی دارم بسی خوش صحبت اما گرسنه

آنچنان کز بهر سیری زخم تامردن خورد

با جوال زرمدامش غم بود قوت و هنوز

بسکه باخود بخل ورزد غم زغم خوردن خورد

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲۴ - طباخ بهشت

 

شرم بادت گفته ای عرفی فلانرا خام گفت

بایدت گفت آتش اندیشه زین به بر فروز

هیچکس گوید عطارد راکه تیرش نارساست

وربگوید میتوان گفتن بتیرش برمدوز

هیچکس گوید که طباخ بهشت این خام پخت

[...]

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۲۶ - برهان وسواس

 

ای قوی برهان وسواست علیکم بالسکوت

چشمه زهر هلاهل کرده ای تریاک خویش

در قیامت شرمسارم هیزم دوزخ شود

گر زشاخ ریشه طوبی کنی مسواک خویش

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۰ - شکوائیه

 

شعر فخر و شاعران ننگین ز فرط حرص و آز

خویش را از زمره این جمع چون بیرون کشم

«انوری» چون نیز از ننگ طمع نتوان گریخت

انتقام خویش از این ناقص‌شریکان چون کشم

عرفی
 

عرفی » قطعات » شمارهٔ ۳۲ - توبیخ

 

ای که درآئینه ام خود راسیه رو دیده ای

جنگ بیسودست رواندیشه زنگی مکن

ویکه نافهمیده ازوعظم بجان رنجیده ای

بی نصیب از فهم رازی فکر فرهنگی مکن

ورگمان گاوورزی داری اینک حاضرم

[...]

عرفی
 
 
sunny dark_mode